عاشقان شهدا شنبه 30 مهر 1390برچسب:, :: 20:53 :: نويسنده : علیرضا
روزی در خواب دیدم که سیدی آمد و دستی به شانهام کشید و گفت: اگر میخواهی خوب شوی، از زیر «عَلَم» رد شو!
ادامه مطلب ... شنبه 30 مهر 1390برچسب:, :: 20:48 :: نويسنده : علیرضا
ناگفته هایی از "خونین شهر" به مناسبت بیست و هشتمین سالروز آزادی
در اوایل سال 1366 نخستین حمله با گاز عصبی سارین در خرمشهر توسط موشکهای کاتیوشا (MRLS) صورت گرفت. اورژانس شیمیایی خرمشهر پذیرای حدود 70 مصدوم شیمیایی بود که اکثراً مربوط به گلوله های توپ گازهای اعصاب بوده و اکثرآنها در نزدیکی مسجد جامع خرمشهر اصابت کرده بودند.
ادامه مطلب ... شنبه 30 مهر 1390برچسب:, :: 20:38 :: نويسنده : علیرضا
پدری که پس از شهادت برنامه امتحانی دخترش را امضا کرد
خانم ناظم از راه رسید و برنامه امتحانی ثلث دوم را به من داد، در غیاب من همه بچه ها برنامه امتحانی شان را گرفته بودند و فقط من مانده بودم، ناظم از من خواست که حتما اولیایم آن را امضا کنند و فردا ببرم، به فکر فرورفتم چه کسی آن را برایم امضا کند
ادامه مطلب ... شنبه 30 مهر 1390برچسب:, :: 20:33 :: نويسنده : علیرضا
کیف را در آوردیم و داخل آن را بازرسى کردم. یک عکس پسر بچه سه چهارساله، یک عکس دختر بچه دو ساله، یک عکس طلق شده از صدام، یک آدرس و شماره تلفن و دوبرگ کاغذ استنسیل که پشت و روى آن را با خودکار و به خط عربى نوشته بود.
ادامه مطلب ... شنبه 30 مهر 1390برچسب:, :: 20:24 :: نويسنده : علیرضا
شهدای والفجر هشت را به صحن مسجد امام آورده بودند تا از آنجا به سوی جایگاه ابدی تشییع شوند. حاج قاسم با دست به یک یک شهدا اشاره می کرد و می گفت: «مادر شهید دیندار، مادر شهید یوسف اللهی، مادر شهید هندوزاده، درباره ی نصراللهی چه بگویم که مادر ندارد ... !»
این جمله اشک آلود و صمیمی، یک آن مظلومیت محمد را پیش چشم ها عریان کرد
ادامه مطلب ... شنبه 30 مهر 1390برچسب:, :: 20:14 :: نويسنده : علیرضا
عملیاتهای متعددی را فرماندهی کرده بود اما آن شب در سنگر محقرانه با ما بر سر یک سفره نشسته بود. لطیفه می گفت و گاهی خاطرات عملیات گذشته را تعریف می کرد ادامه مطلب ... جمعه 29 مهر 1390برچسب:, :: 20:45 :: نويسنده : علیرضا
صفحات تاریخ را ورق می زنم تا اثری از مردان و زنانی بیابم که در زیر موشک باران زندگی را تجربه کردند ولی گویا تاریخ هم به گمنامی این مردان و زنان رضایت داده و در هیچ کجای آن نمی توان از پروانه هایی که در آتش خشم سوختند نشانی یافت.
ادامه مطلب ... جمعه 29 مهر 1390برچسب:, :: 20:41 :: نويسنده : علیرضا
خاطره محسن رفیقدوست از اولین روز جنگ تحمیلی
ادامه مطلب ... جمعه 29 مهر 1390برچسب:, :: 20:33 :: نويسنده : علیرضا
روایتی از ناخدایکم عباس برومندگذری بر نقش هواناوها در دوران دفاع مقدس
در چنین شرایطی که شناورها نمی توانستند به مردم کمک برسانند و همچنین بالگردها نیز به دلیل وجود کابلهای فشارقوی با محدودیت مواجه بودند، هواناوها نقش اساسی در رساندن کمکهای دارویی و غذایی به مردم ایفا کردند.
در روز اول جنگ که دشمن فرودگاه مهرآباد را مورد بمباران هوایی قرار داد...
عبور از اروندرود که محل اصلی مأموریتهای هواناو بود، با جریان شدید آب و وجود جولان، نیزار، کانالهای طبیعی و مصنوعی و همچنین سواحل نامناسب، همراه بود. علاوه بر این، دشمن در تمام طول اروندرود برای ما تله گذاشته بود سال 1346 وارد نیروی دریایی ارتش شدم، پس از موفقیت در کنکور و آزمایش های بدنی، برای گذراندن دوره های تخصصی به کشور انگلیس اعزام شدم. پس از اتمام دوره در سال 53 به میهن بازگشتم. به محض ورود به کشور، با درجه ناوبان یکمی به عنوان اسکادران هواناو به جزیره خارک اعزام شده و تا سال 57 به عنوان افسر عملیات و افسر آموزش مشغول به کار بودم. بعد از انقلاب اسلامی به عنوان فرمانده اسکادران به مدت چهار سال به خدمت خود ادامه داده و پس از آن نیز به مدت سه سال به عنوان فرمانده پایگاه دریایی خارک به انجام وظیفه پرداختم. سپس به تهران آمده و طی مأموریت های 15 و 20 روزه به مناطق جنگی رفته و مجدد به پایگاه تهران باز می گشتم. اسکادران هواناو که کار خود را در جزیره خارک آغاز کرده و از همان ابتدا، کار جست وجو و پشتیبانی از سکوهای نفتی و کمک به مردم منطقه را انجام می داد. یکی از مأموریتهایی که توسط اسکادران انجام شد، تخلیه جزایر تنب و ابوموسی از نیروهای بیگانه و استقرار نیروهای خودی در این جزایر و برافراشتن پرچم ایران در جزایر سه گانه بود که در سال 1351 انجام شد. از دیگر مأموریتهای اسکادران هوایی می توان به نقش مؤثر این بخش از ارتش در کمک رسانی به مردم در سیل خوزستان در سال 58 اشاره کرد. در چنین شرایطی که شناورها نمی توانستند به مردم کمک برسانند و همچنین بالگردها نیز به دلیل وجود کابلهای فشارقوی با محدودیت مواجه بودند، هواناوها نقش اساسی در رساندن کمکهای دارویی و غذایی به مردم ایفا کردند. در روز اول جنگ که دشمن فرودگاه مهرآباد را مورد بمباران هوایی قرار داد، پیامی به ما در جزیره خارک رسید که احتمال حمله هوایی به جزیره خارک 100 در صد است و همه چیز باید در حالت آماده باش باشد. من در این زمان فرماندهی اسکادران هواناو این جزیره را بر عهده داشتم. سه فروند هواناو به همراه تعدادی از پرسنل ما کار پشتیبانی از جزایر را انجام می دادند و من به عنوان تنها خلبان حاضر در جزیره به همراه یک کمک خلبان، کار تخلیه پرسنل غیرنظامی جزیره را انجام داده و آنها را به بوشهر انتقال دادیم. هنگام بازگشت، اطلاع داده شد که یکی از تانکهای شرکت نفت مورد هدف قرار گرفته است. دو سرتی دیگر مسافران را به بوشهر انتقال دادیم و تا شب، فردی باقی نمانده بود که تخلیه نشده باشد؛ جز تعداد اندکی که آنها هم شبانه و با لنج از جزیره خارج شدند. زمانی که آبادان در محاصره کامل قرار داشت، تمام خطوط مواصلاتی قطع شده، خرمشهر به اشغال درآمده بود، پرسنل آب آشامیدنی نداشتند و نیروها و تجهیزات آنها نیز در کمترین حد ممکن بود؛ هر وسیله ای هم که می خواست به نیروها کمک برساند، از طرف دشمن مورد هدف قرار می گرفت. تنها وسیله ای که می توانست در شب به انجام عملیات بپردازد و از بندر امام و از خورها به بندر خسروآباد برود، هواناو بود. ما، مهمات و نیروهای نظامی با تمامی تجهیزاتشان را به منطقه مورد نظر منتقل کرده و در مسیر بازگشت، مجروحین و پرستاران را از منطقه تخلیه می کردیم. ادامه مطلب ... پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:, :: 20:54 :: نويسنده : علیرضا
1 . عمليات پل نادري :
جبهه : جنوب موقعيت : غرب دزفول تاريخ : 23/7/1359 نوع تک : گسترده فرماندهي : ارتش سازمان : ارتش استعداد نيروهاي درگير : ايران : 10 گردان پياده و زرهي عراق : 27 گردان پياده ، زرهي و مکانيزه هدف عمليات : بازپس گيري مناطق اشغالي در غرب دزفول تلفات انساني عراق : نامشخص توضيحات : نخستين حمله رسمي ايران ، با فرماندهي مستقيم بني صدر توسط لشکر 21 حمزه در منطقه غرب دزفول به علت عدم شناخت نيروهاي ايراني از استعداد قواي دشمن کاملاً شکست خورد . *** ادامه مطلب ... پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:, :: 14:2 :: نويسنده : علیرضا
20 فروردين ماه همزمان با هجدهمين سالروز شهادت سيد مرتضي آويني است. سيد اهل قلم در شهريور سال 1326 در شهر ري متولد شد. تحصيلات ابتدايي و متوسطهي خود را در شهرهاي زنجان، كرمان و تهران به پايان رساند و سپس بهعنوان دانشجوي معماري وارد دانشكدهي هنرهاي زيبا دانشگاه تهران شد. او از كودكي با هنر انس داشت؛ شعر ميسرود. داستان و مقاله مينوشت و نقاشي ميكرد. تحصيلات دانشگاهياش را نيز در رشتهاي به انجام رساند كه با طبع هنري او سازگار بود، ولي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي معماري را كنار گذاشت و به اقتضاي ضرورتهاي انقلاب به فيلمسازي پرداخت. شهيد آويني نوشته است:«حقير داراي فوق ليسانس معماري از دانشكدهي هنرهاي زيبا هستم اما كاري را كهاكنون انجام ميدهم نبايد با تحصيلاتم مربوط دانست. حقير هر چه آموختهام از خارج دانشگاه است. بنده با يقين كامل ميگويم كه تخصص حقيقي در سايهي تعهد اسلامي به دست ميآيد و لاغير. قبل از انقلاب بنده فيلم نميساختهام، اگر چه با سينما آشنايي داشتهام. اشتغال اساسي حقير قبل از انقلاب ادبيات بوده است. با شروع انقلاب تمام نوشتههاي خويش را اعم از تراوشات فلسفي داستانهاي كوتاه، اشعار و ... در چند گوني ريختم و سوزاندم و تصميم گرفتم كه ديگر چيزي كه «حديث نفس» باشد ننويسم و ديگر از « خودم» سخني به ميان نياورم... سعي كردم كه « خودم» را از ميان بردارم تا هر چه هست خدا باشد و خدا را شكر بر اين تصميم وفادار ماندهام. البته آن چه كه انسان مينويسد هميشه تراوشات دروني خود اوست. همهي هنرها اين چنين هستند. كسي هم كه فيلم ميسازد، اثر تراوشات دروني خود اوست. اما اگر انسان خود رادر خدا فاني كند، آن گاه اين خداست كه در آثار او جلوهگر ميشود. حقير اين چنين ادعايي ندارم ولي سعيام بر اين بوده است.»
شهيد آويني فيلمسازي را در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي با ساختن چند مجموعه دربارهي غائلهي گنبد ( مجموعهي شش روز در تركمن صحرا)، سيل خوزستان و ظلم خوانين ( مجموعهي مستندخان گزيدهها) آغاز كرد. او در شرح احوالش آورده است: «با شروع كار جهاد سازندگي در سال 58 به روستاها رفتيم كه براي خدا بيل بزنيم. بعدها ضرورتهاي موجود رفته رفته ما را به فيلمسازي كشاند... ما از ابتدا در گروه جهاد نيتمان اين بود كه نسبت به همهي وقايعي كه براي انقلاب اسلامي و نظام پيش ميآيد عكس آلعمل نشان بدهيم. مثلا سيل خوزستان كه واقع شد، همان گروهي كه بعدها مجموعه حقيقت را ساختيم به خوزستان رفتيم و يك گزارش مفصل تهيه كرديم. آن گزارش در واقع جزو اولين كارهايمان در گروه جهاد بود. بعد، غائلهي خسرو و ناصر قشقايي پيش آمد و ما به فيروزآباد، آباده و مناطق درگيري رفتيم... وقتي فيروزآباد در محاصره بود، ما با مشكلات زيادي از خط محاصره گذشتيم و خودمان را به فيروزآباد رسانديم. در واقع اولين صحنههاي جنگ را ما در آن جا، در جنگ با خوانين گرفتيم.» گروه جهاد اولين گروهي بود كه بلافاصله بعد از شروع جنگ به جبهه رفت. دو تن از اعضاي گروه در همان روزهاي اول جنگ در قصر شيرين اسير شدند و نفر سوم، در حالي كه تير به شانهاش خورده بود، از حلقهي محاصره گريخت. گروه بار ديگر تشكل يافت و در روزهاي محاصرهي خرمشهر براي تهيهي فيلم وارد اين شهر شد. «وقتي به خرمشهر رسيديم، هنوز خونين شهر نشده بود. شهرهنوز سر پا بود. اگر چه احساس نميشد كه اين حالت زياد پر دوام باشد، و زياد هم دوام نياورد. ما به تهران بازگشتيم و شبانهروز پاي ميز موويلا كار كرديم تا اولين فيلم مستند جنگي دربارهي خرمشهر از تلويزيون پخش شد؛ فتح خون.» مجموعهي يازده قسمتي «حقيقت» كار بعدي گروه محسوب ميشد كه يكي از هدفهاي آن ترسيم علل سقوط خرمشهر بود: «يك هفتهاي نگذشته بود كه خرمشهر سقوط كرد و ما در جست وجوي « حقيقت» ماجرا به آبادان رفتيم كه سخت در محاصره بود. توليد مجموعهي حقيقت اين گونه آغاز شد.» كار گروه جهاد در جبههها ادامه يافت و با شروع عمليات والفجر هشت، شكل كاملا منسجم و به هم پيوستهاي پيدا كرد. آغاز تهيهي مجموعهي زيبا و ماندگار روايت فتح كه بعد از اين عمليات تا پايان جنگ به طور منظم از تلويزيون پخش شد، به همان ايام باز ميگردد. شهيد آويني دربارهي انگيزهي گروه جهاد در ساختن اين مجموعه كه نزديك به هفتاد برنامه است چنين ميگويد: «انگيزش دروني هنرمنداني كه در واحد تلويزيوني جهاد سازندگي جمع آمده بودند آنها را به جبهههاي دفاع مقدس ميكشاند نه وظايف و تعهدات اداري. روح كارمندي نميتوانست در اين عرصه منشا فعل و اثر باشد. گروههاي فيلمبرداري ما با همان انگيزههايي كه رزمآوران را به جبهه كشانده بود كار ميكردند، داوطلبانه و بدون چشم داشت مالي، در كمال قناعت و شجاعت و آماده براي شهادت. اين جا عرصهاي نبود كه فقط پاي تكنيك و يا هنر در ميان باشد... بچههاي ما تا سال 1367 كه به ناگزير تسليم سيستمهاي برآورد مالي و فني تلويزيون شديم جز حقوق ماهيانهي جهاد سازندگي و يا سپاه پاسداران كه از هفت هزار تومان بالاتر نميكشيد، چيزي دريافت نميكردند. نميدانم چطور شده بود كه اين اواخر، يعني سال 1366 بنياد فارابي به ياد ما افتاده بود و نود هزار تومان به واحد تلويزيوني جهاد سازندگي هديه كرده بود. همين مختصر را نيز بچهها غالبا به خانوادهي شهدايمان هديه كردند. اولين شهيدي كه داديم علي طالبي بود كه در عمليات طريقالمقدس به شهادت رسيده و آخرينشان مهدي فلاحپور است كه همين امسال [1371] در لبنان شهيد شد ... و خوب، ديگر چيزي براي گفتن نمانده است، جز آن كه ما خسته نشدهايم و اگر باز جنگي پيش بيايد كه پاي انقلاب اسلامي در ميان باشد، ما حاضريم. ميدانيد! زندهترين روزهاي زندگي يك «مرد» آن روزهايي است كه در مبارزه ميگذراند و زندگي در تقابل با مرگ است كه خودش را نشان ميدهد.» اواخر سال 1370 « موسسهي فرهنگي روايت فتح» به فرمان مقام معظم رهبري تاسيس شد تا به كار فيلمسازي مستند و سينمايي دربارهي دفاع مقدس بپردازد و تهيهي مجموعهي روايت فتح را كه بعد از پذيرش قطعنامه رها شده بود ادامه دهد. شهيد آويني و گروه فيلمبرداران روايت فتح سفر به مناطق جنگي را از سر گرفتند و طي مدتي كمتر از يك سال كار تهيهي شش برنامه از مجموعهي ده قسمتي « شهري در آسمان» را به پايان رساندند و مقدمات تهيهي مجموعههاي ديگري را دربارهي آبادان، سوسنگرد، هويزه و فكه تدارك ديدند. شهري در آسمان كه به واقعهي محاصره، سقوط و باز پسگيري خرمشهر ميپرداخت. در ماههاي آخر حيات زميني شهيد آويني از تلويزيون پخش شد. اما برنامه وي براي تكميل اين مجموعه و ساختن مجموعههاي ديگر با شهادتش در روز جمعه بيستم فروردين 1372 در قتلگاه فكه ناتمام ماند. شهيد آويني فعاليتهاي مطبوعاتي خود را در اواخر سال 1362، هم زمان با مشاركت در جبههها و تهيهي فيلمهاي مستند دربارهي جنگ، با نگارش مقالاتي در ماهنامهي «اعتصام»، ارگان انجمن اسلامي آغاز كرد. اين مقالات طيف وسيعي از موضوعات سياسي، حكمي، اعتقادي و عبادي را در برميگرفت. او طي يك مجموعه مقاله دربارهي «مباني حاكميت اساسي در اسلام» آرا و انديشههاي رايج در مورد دموكراسي، راي اكثريت، آزادي عقيده و برابري و مساوات را در نسبت با تفكر سياسي ماخوذ از وحي و نهجالبلاغه و آراي سياسي حضرت امام (ره) مورد تجزيه و تحليل و نقد قرار داد. مقالاتي نيز در تبيين حكومت اسلامي و ولايت فقيه در ربط و نسبت با حكومت الهي حضرت رسول (ص) در مدينه وخلافت امير مومنان (ع) نوشت و اتصال انقلاب اسلامي را با نهضت انبيا عليهم السلام و جايگاه آن با جنگهاي صدر اسلام و قيام عاشورا و وجوه تمايز آن از جنگهايي كه به خصوص در قرون اخير واقع شدهاند، و نيز بركات ظاهري و غيبي جنگي و ويژگي رزمآوران و بسيجيان، در زمرهي مطالبي بود كه در « اعتصا» منتشر شد. در مضامين اعتقادي و عبادي نيز تحقيق و تفكر ميكرد و حاصل كار خويش را به صورت مقالاتي چون « اشك، چشمهي تكامل»، «تحقيقي در معني صلوات» و « حج، تمثيل سلوك جمعي بشر» به چاپ ميسپرد. در كنار نگارش اين قبيل مقالات، مجموعه مقالاتي نيز با عنوان كلي « تحقيقي مكتبي در باب توسعه و مباني تمدن غرب» براي ماهنامهي «جهاد»، ارگان جهاد سازندگي، نوشت. « بهشت زميني»، « ميمون برهنه!»، «تمدن اسراف و تبذير»، « ديكتاتوري اقتصاد»، « از ديكتاتوري پول تا اقتصاد صلواتي»، « نظام آموزش و آرمان توسعه يافتگي»،« ترقي يا تكامل؟» و ... از جمله مقالات آن مجموعه است. اين مقالات بعد از شهادت او با عنوان « توسعه و مباني تمدن غرب» به چاپ رسيد. اين دوره از كار نويسندگي شهيد تا سال 1365 ادامه يافت. مقارن با همين سالها شهيد آويني علاوه بر كارگرداني و مونتاژ مجموعهي «روايت فتح» نگارش متن آن را برعهده داشت كه بعدها قالب كتابي گرفت با عنوان «گنجينهي آسماني» او در ماه محرم سال 1366 نگارش كتاب « فتح خون» (روايت محرم) را آغاز كرد و نه فصل از فصول ده گانهي آن را نوشت. اما در حالي كه كار تحقيق در مورد وقايع روز عاشورا و شهادت بنيهاشم را انجام داده و نگارش فصل آخر را آغاز كرده بود به دلايلي كار را ناتمام گذاشت. او در سال 1367 يك ترم درمجتمع دانشگاهي هنر تدريس كرد. ولي چون مفاد مورد نظرش براي تدريس با طرح دانشگاه هم خواني نداشت، از ادامهي تدريس صرف نظر كرد. مجموعهي مباحثي كه براي تدريس فراهم شده بود، با بسط و شرح و تفسير بيشتر در مقالهي بلندي به نام « تاملاتي در ماهيت سينما» كه در فصلنامهي « فارابي» به چاپ رسيد و بعد در مقالاتي با عناوين « جذابيت در سينما»،« آينهي جادو» ، « قاب تصوير وزبان سينما» و ... كه از فروردين سال 1368 در ماهنامهي هنري « سوره» منتشر شد، تفصيل پيدا كرد. مجموعهي اين مقالات در كتاب « آينهي جادو» كه جلد اول از مجموعهي مقالات و نقدهاي سينمايي اوست. جمعآوري و به چاپ سپرده شد. سالهاي 1368 تا 1372 دوران اوج فعاليت مطبوعاتي شهيد آويني است. آثار او در طي اين دوره نيز موضوعات بسيار متنوعي را شامل ميشود. هر چند آشنايي با سينما در طول مدتي بيش از ده سال مستندسازي و تجارب او در زمينهي كارگرداني مستند و بهخصوص مونتاژ باعث شد كه قبل از هر چيز به سينما بپردازد. ولي اين مسئله موجب بياعتنايي او نسبت به ساير هنرها نشد. او دركنار تاليف مقالات تئوريك دربارهي ماهيت سينما و نقد سينماي ايران و جهان، مقالات متعددي در مورد حقيقت هنر، هنر و عرفان، هنر جديد اعم از رمان، نقاشي، گرافيك و تئاتر، هنر ديني و سنتي، هنر انقلاب و ...تاليف كرد كه در ماهنامهي « سوره» به چاپ رسيد. طي همين دوران در خصوص مباني سياسي، اعتقادي نظام اسلامي و ولايت فقيه فرهنگ انقلاب در مواجهه با فرهنگ واحد جهاني و تهاجم فرهنگي غرب، غربزدگي و روشنفكري، تجدد و تحجر و موضوعات ديگرتفكر وتحقيق كرد و مقالاتي منتشر نمود. مجموعهي آثار شهيد آويني در اين دوره هم از حيث كميت، هم از جهت تنوع موضوعات و هم از نظر عميق معنا و اصالت تفكر وشيوايي بيان اعجابآور است. در حالي كه سرچشمهي اصلي تفكر او به قرآن، نهجالبلاغه، كلمات معصومين عليهمالسلام و آثار و گفتار حضرت امام (ره) باز ميگشت. با تفكر فلسفي غرب و آرا و نظريات متفكران غربي نيز آشنايي داشت و با يقيني برآمده از نور حكمت، آنها را نقد و بررسي ميكرد. او شناخت مباني فلسفي و سير تاريخي فرهنگ و تمدن جديد را از لوازم مقابله با تهاجم فرهنگي ميدانست چرا كه اين شناخت زمينهي خروج از عالم غربي و غربزدهي كنوني را فراهم ميكند و به بسط و گسترش فرهنگ و تفكر الهي مدد ميرساند. او بر اين باور بود كه با وقوع انقلاب اسلامي و ظهور انسان كاملي چون امام خميني (ره) بشر وارد عهد تاريخي جديدي شده است كه آن را «عصر توبهي بشريت» ميناميد. عصري كه به انقلاب جهاني امام عصر ( عج) و ظهور « دولت پايدار حق» منتهي خواهد شد. * اين متن برگرفته از زندگينامهاي است كه توسط موسسهي فرهنگي روايت فتح درباره شهيد اهل قلم منتشر شده است. پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:, :: 14:2 :: نويسنده : علیرضا
بدون شك و دور ازهر نوع شعارگرايي، حضور معنوي و قدرتمند سردار بصير درهمه صحنه هاي جنگ و عملياتهاي مهم سپاهيان اسلام، راهگشاي مشكلات و تدابير ونگرشهاي موشكافانه او دراين برهه از زمان سرنوشت ساز، بازكننده گره هاي پيچيده اي بود كه ديگران از حل و فصل آن عاجز بودند. گردآوری /حسين زكريايي عزیزی پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:, :: 14:2 :: نويسنده : علیرضا
سردار شهيد محمد رضا موحد دانش، يكي از فرماندهان گردان سلمان لشكر 27 محمد رسول الله (ص) پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:, :: 14:2 :: نويسنده : علیرضا
او كه غريب خاك بود و آشناي آسمان و حجتش بر زمين تنها بر اين بود كه خاك را به افلاك پيوند دهد و باهمت او بود كه توپخانه قدرتمند سپاه اسلام شكل گرفت. نام: حسن نام خانوادگي: شفيع زاده ولادت: 28/ مرداد/1336 در محله ليل آباد تبريز 1354: اخذ ديپلم متوسطه در رشته طبيعي 16/ بهمن/1355: گذراندن دوره آموزش سربازي در پادگان عجب شير 1357: ترك پادگان محل خدمت سربازي در اجراي فرمان حضرت امام(ره) 21/ بهمن /1357: عزيمت به تهران براي حضور در مراسم استقبال تاريخي از حضرت امام(ره) 1358: مسئول حفاظت از بيت شهيد محراب آيتالله مدني(ره) / حضور در جريان سركوب غائله خلق مسلمان - شناسايي و سركوب خوانين و فئودالها در روستاهاي آذربايجان شرقي / راه اندازي بخش رفاه سپاه تبريز و تأمين اقلام مورد نياز مردم 1359: جانشين سردار سرلشكر پاسدار شهيد مهندس مهدي باكري در عمليات سپاه اروميه / پاكسازي شهر اشنويه و ساير شهرهاي آذربايجان غربي از لوث ضد انقلاب / حضور در مناطق عملياتي جنوب (ايستگاه 7 آبادان) 1360: رئيس ستاد تيپ كربلا / عمليات طريق القدس 1361: معاون تيپ المهدي / عمليات فتح المبين / فرمانده توپخانه سپاه / عمليات بيت المقدس / راهاندازي توپخانههاي لشكري در يگانهاي سپاه 1362: راه اندازي مركز آموزش و دانشكده توپخانه سپاه در اصفهان / هدايت آتش توپخانه سپاه اسلام در عملياتهاي بيت المقدس / رمضان / مسلم بن عقيل / والفجر مقدماتي / والفجر يك / والفجر 2 / والفجر 4/ خيبر / بدر / والفجر 8 / كربلاي 4 / كربلاي 5 / كربلاي 8 / كربلاي 10 8/2/1366: شهادت در عمليات كربلاي 10 / منطقه عملياتي ماووت پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:, :: 14:2 :: نويسنده : علیرضا
روايتي از اجلاسيه شهداي استان فارس واي كه چقدر تشنهام، سالهاست كه تشنهام، تشنه آن جرعه آب مانده بر قمقمه همرزمم كه گلويش، لب تشنه،به تير خصم شكافت، تشنهام به شبهاي كميل و نواي امن يجيب...، زمزمههاي عاشقترين مردان عالم آن هنگام كه از گناه ناكرده استغفار ميكردند و بر درگاه پروردگار شهادت را التماس. چه گلباراني است در اين شهر، به هر سو رو ميگرداني، ياراني را ميبيني كه رفتند، سهم تو زمين بود و سهم آنان آسمان. سهم تو ماندن بود و حسرت. هفته گذشته کنگره سرداران و بيش از 14 هزار شهيد استان فارس در شيراز برگزار شد. آنچه ميخوانيد گزارش گونهاي از اين همايش است. آسمان شيراز آبيتر و بلندتر از هر زماني ديگر برخود ميبالد كه ميزبان مهماناني از جنس نور و آفتاب است، شيراز اينروزها بهراستي شهر گل است و دههاي خاطرهانگيز و ملكوتي را تجربه ميكند. چشم كه باز كني، در هر طرف خورشيدي ميبيني كه طعنه به آفتاب ميزند در آسمان شهر ولايي شيراز، در شهري كه پيرامون حريم امن يكي از ملكوتيترين انسانهاي عالم بر پهنه دشتي در ميانه كوهسار زاگرس، بر خاك نقش بسته. در هر كوي و برزن عطر شهادت است كه استشمام ميشود، مشام را عطرآگين كرده و روح را پر ميكند از معنا و جلوهاي ديگر برابر ديدگانت بر پرده هستي نقش ميبندد،جلوهاي كه يادآور روزها و سالهاي حماسه و ايثار و شهادت است، روزگاري كه مردان، رمز جاودانگي را فرياد زدند و جاودانه شدند. اينروزها دل آنهايي كه روزهاي بيشماري در وانفساي روزگار سرگردان در ميان زمينيان اسير و گرفتار بودند و چراغ بهدست پي ياران ملكوتيشان به هر كجا چشم ميدوانيدند،چه تپيدني دارد،نواي عشق و مستي بهگوش ميرسد از نهانخانه دلهايشان كه در اين سالها خانه ناگفتهها بود. ميشنوي صداي عرشيان كه فرشتههاي عرش همراهيشان ميكنند و فضا را پر كردهاند از شميم يار، ملكوتياني كه تاب خاك نياوردند و رفتند. اين روزها با هر نفس، وجودت پر ميشود از هوايي روحاني،عطري مست و مسخكننده، شميمي كه بوي خاك خاكريزهاي جنوب غرب ميدهد، بوي دشتهاي خوزستان و كوهسارهاي غرب. بوي خلوص و خلوت و عشق، بوي ايثار و شهادت، بوي مردي و مردانگي، و ميشنوي صدايي كه همنوا در همهجاي شهر پژواك ميكند و ميبيني كاروانياني كه چه خوب عشق و به پاي عشق جان دادن را معنا كردند. بياختيار ميشوي و در ميان صندوقچه، چفيه و پيشاني بندت را جستو جو ميكني و نشاني تربت شهيدان را از بوي يادگاريهاي آن دوران ميجويي!! چقدر تشنه بودي و نميدانستي چه ولعي دارد جانت براي چشيدن طعم تشنگيهاي گرم خوزستان. چقدر دلت هواي نواي دعاي فرج را دارد كه در سحرگاه جبههها، در گوشات، نرم و ظريف، عشق به معشوق را نجوا كند. چه دلتنگي براي شبهاي جمعه و صداي دعاي كميل و استغاثه پاكترين مردان خدا كه زمين را اسارت گاهي بيش نميديدند و در بند خاك، ماندنشان نبود. اين روزها دلت هواي دوركعت عشق دارد، دلت هواي سجده بر خاك غريبانه جنوب كه يادآور خاك كربلا بود و هرگاه به آن نظر ميكردي، اباعبدالله الحسين (ع) در نگاهت متجلي ميشد با آن لبهاي تشنه و تو سوختي در انتظار طلبيده شدن. تو طالب نبودي يا نيازت به درگاه احديت مقبول نيفتاد كه ياران رفتند و تو ماندي اين زمين و همه وانفساهايي كه از آن هراس داشتي. اين روزها آفتاب مهمان دارد و از هر سو نور است كه بر شيراز ميتابد،شهر نورانيتر شده، روحانيتر، حال و هواي جبهه در سرت غوغا ميكند،مدام حال رفتن داري، دوباره سرت پرشده از شيدايي و مستي،باز هواي يار داري و شوق ديدار. اين روزها دوباره به يادت آمده آنگونه كه بايد عاشق نبودي، آنگونه كه بايد بندگي نكردي،اگرنه تو ماندني نميشدي و حسرت رفتن را بهدل نميگرفتي! شيراز اين روزها بهراستي پر از معرفت است،ميزبان شهدايي كه دينشان بر دوشهاي مردمانش سنگيني ميكند،اگرچه ندانند. كو چفيهام تا گونههاي خيس از اشكم را دلداري دهد، كو چفيهام تا عرق شرمندگي را بزدايد از پيشانيام، كو چفيهام تا سجاده نمازم باشد و عباي دوشم در هنگامه برپا كردن نماز، كو چفيهام كه هنوز هم هر وقت دلم ميگيرد، با آن درد دل ميكنم تا سبك شوم. واي، بر پيشانيام جاي پيشانيبند يا فاطمه زهرا(س)، خالي است، سالهاست كه حسرت نشستن نام حسين (ع) و فاطمه (س) بر پيشانيام دلم را سوزانده. سالهاست حسرت خاكي شدن، بيپر شدن، در بند زمين گرفتار ماندن، دلم را ميسوزاند و جز اشك همنوايي ندارم. امروز چه گلباراني است در اين شهر، به هر سو رو ميگرداني، ياراني را ميبيني كه رفتند، سهم تو زمين بود و سهم آنان آسمان. سهم تو ماندن بود و حسرت. سهم آنان رفتن و خدايي شدن، سهم تو سراب بود و سهم آنان آب زمزم كوثر، تو به سراب دلخوش داشتي و خاكي بودي و آنان خود معناي آب. واي كه چقدر تشنهام، سالهاست كه تشنهام، تشنه آن جرعه آب مانده بر قمقمه همرزمم كه گلويش، لب تشنه،به تير خصم شكافت، تشنهام به شبهاي كميل و نواي امن يجيب...، زمزمههاي عاشقترين مردان عالم آن هنگام كه از گناه ناكرده استغفار ميكردند و بر درگاه پروردگار شهادت را التماس. اين روزها هر كوي و برزني كه سر بزني، خيال رفتن دوباره بهسرت ميزند، نياز به استغاثه به دلت رجوع ميكند و سجاده عشق ميگستراني تا شهدا را واسطه گذشتن خدا از گناهانت بگيري شايد پابندت باز شود و دل بركني از اين زمين و هرچه ريا و تكبر و نيرنگ در آن نهفته است. شايد خدا رحمتش دوباره شامل حال تو شود و بالهاي پروازت را جاني دوباره ببخشد و مهياي پريدن شوي، زنجير از دست و پا بكني و از زمين كنده شوي،اين روزها روز پريدن است. روز گوش دادن به نجواي دل، روز با دل بودن. روز عذر تقصير آوردن و استغاثه كردن. اين روزها شهر پر از روح بلند شهدايي است كه آمدهاند تو را به ياد خودت بياورند و بگويند: اشرف مخلوقات، كجايي؟ چه ميكني با خودت، با انسانيتت، با مسلمانيت... اين روزها شهر بوي عشق ميدهد،حس پرواز دارد هركه هوايي در سرش مانده، بوي مسلماني ميآيد از هر كوي و برزن،بوي شهادت، ايثار و رشادت، كاش قدرش را بدانيم. پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:, :: 14:2 :: نويسنده : علیرضا
جانباز شهید سید مجتبی علمدار در تاریخ 11 بهمن ماه 1345 هنگام اذان صبح در یک خانواده متدین و مذهبی در شهرستان ساری به دنیا آمد. سيد مجتبي كه مداح اهل بیت (ع) هم بود در تاریخ 11 بهمن 1375 ـ سالروز تولدش ـ در اثر جراحات شيميايي به سوی معبود خود شتافت. مزار شهید بزرگوار سید مجتبی علمدار شهید سید مجتبی علمدار برای نزدیکی به خدا با خود عهدهایی بسته بود. در این روزها و شب های مبارک ماه رحمت و برکت ـ رجب ـ که بهانه های خوبی داریم تا به خدا نزدیکتر شویم، نگاهی داریم به آن عهدها که باید آنها را قوانین شهید علمدار بنامیم و چه خوب است که الگوی راهمان باشند:
پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:, :: 14:2 :: نويسنده : علیرضا
دهم شهريورماه سالروز شهادت سردار بزرگ سپاه اسلام، شهید محمود كاوه است.
فعاليتهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي
ادامه مطلب ... چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:, :: 19:8 :: نويسنده : علیرضا
ادامه مطلب ... چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:, :: 19:8 :: نويسنده : علیرضا
تولد وكودكي به سال 1336 ه.ش. در يكي از محلههاي مستضعفنشين شهر شهيدپرور اصفهان بنام كوي كلم، در خانوادهاي آگاه، متقي و با ايمان فرزندي متولد شد كه او را حسين ناميدند. از همان آغاز، كودكي باهوش و مودب بود. در دوران كودكي به دليل مداومت پدر بر حضور در نماز جماعت و مراسم ديني، او نيز به اين مجالس راه پيدا كرد. از آنجا كه والدين او براي تربيت فرزندان اهتمام زيادي داشتند، او را به دبستاني فرستادند كه معلمانش افرادي متعهد، پايبند و مراقب امور ديني و اخلاقي بچهها بودند. علاوه بر آن، اكثر اوقات پس از خاتمه تكاليف مدرسه، به همراه پدر به مسجد محله – معروف به مسجد سيد – ميرفت و به خاطر صداي صاف و پرطنيني كه داشت، اذانگو و مكبر مسجد شد. فعاليتهاي سياسي – مذهبي حسين در زمان فراگيري دانش كلاسيك، لحظهاي از آموزش مسائل ديني غافل نبود. به تدريج نسبت به امور سياسي آشنايي بيشتري پيدا كرد و در شرايط فساد و خفقان دوران طاغوت گرايش زيادي به مطالعه جزوهها و كتب اسلامي نشان داد. در سال 1355 پس از اخذ ديپلم طبيعي به سربازي اعزام شد. در مشهد ضمن گذراندن دوران سربازي، فعالانه به تحصيل علوم قرآني در مجامع مذهبي مبادرت ورزيد. طولي نكشيد كه او را به همراه عدهاي ديگر بالاجبار به عمليات سركوبگرانه ظفار (عمان) فرستادند. حسين از اين كار فوق العاده ناراحت بود و با آگاهي و شعور بالاي خود، نماز را در آن سفر تمام ميخواند. وقتي دوستانش علت را سئوال كردند در جواب گفت: «اين سفر، سفر معصيت است و بايد نماز را كامل خواند.» در سال 1357 به دنبال صدور فرمان حضرت امام خميني مبني بر فرار سربازان از پادگان ها و سربازخانهها، او و برادرش هر دو از خدمت سربازي فرار كردند و به خيل عظيم امت اسلامي پيوستند. آنها در اين مدت، دائماً در تكاپوي كار انقلاب و تشكل انقلابيون محل بودند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي شهيد حاج حسين خرازي از همان آغاز پيروزي انقلاب اسلامي، درگير فعاليت در كميته انقلاب اسلامي، مبارزه با ضد انقلاب داخلي و جنگهاي كردستان بود و لحظهاي آرام نداشت. به خاطر روحيه نظامي و استعدادي كه در اين زمينه داشت، مسؤوليتهايي را در اصفهان پذيرفت و با شروع فعاليت ضدانقلابيون در گنبد، مإموريتي به آن خطه داشت. دشمن كه هر روز در فكر ايجاد توطئهاي عليه انقلاب اسلامي بود، غائله كردستان را آفريد و شهيد حاج حسين خرازي در اوج درگيريها، زماني كه به كردستان رفت، بعد از رشادتهايي كه در زمينه آزاد كردن شهر سنندج (همراه با شهيد علي رضاييان فرمانده قرارگاه تاكتيكي حمزه) از خود نشان داد، در سمت فرماندهي گردان ضربت كه قوي ترين گردان آن زمان محسوب ميشد، وارد عمل گرديد و در آزادسازي شهرهاي ديگر كردستان از قبيل ديواندره، سقز، بانه، مريوان و سردشت نقش مؤثري را ايفا نمود و با تدابير نظامي، بيشترين ضربات را به ضدانقلاب وارد آورد. شهيد و دفاع مقدس شهيد خرازي با شروع جنگ تحميلي بنا به تقاضاي همرزمان خود، پس از يكسال خدمت صادقانه در كردستان راهي خطه جنوب شد و به سمت فرمانده اولين خط دفاعي كه مقابل عراقيها در جاده آبادان-اهواز در منطقه دار خوين تشكيل شده بود (و بعداً در ميان رزمندگان اسلام، به «خط شير» معروف شد) منصوب گشت. خطي كه نه ماه در برابر مزدوران عراقي دفاع جانانهاي را انجام داد و دلاوراني قدرتمند را تربيت كرد. اين در حالي بود كه رزمندگان از نظر تجهيزات جنگي و امكانات تداركاتي شديداً در مضيقه بودند، اما اخلاص و روح ايمان بچههاي رزمنده، نه تنها باعث غلبه سختيها و مشكلات بر آنها نشد بلكه هر لحظه آماده شركت در عمليات و جانفشاني بودند. در عمليات شكست حصر آبادان، فرماندهي جبهه دارخوين را به عهده داشت و دو پل حفار و مارد را كه عراقي ها با نصب آن دو پل بر روي رود كارون، آبادان را محاصره كرده بودند، به تصرف درآورد. شهيد خرازي در آزاد سازي بستان بهترين مانور عملياتي را با دور زدن دشمن از چزابه و تپه هاي رملي و محاصره كردن آنها در شمال منطقه بستان انجام داد و پس از عمليات پيروزمندانه طريق القدس بود كه تيپ امام حسين (ع) رسميت يافت. در عمليات فتح المبين دشمن را در جاده عين خوش با همان تدبير فرماندهي اش حدود 15 كيلومتر دور زد و يگان او در عمليات بيت المقدس جزو اولين لشكرهايي بود كه از رود كارون عبور كرد و به جاده اهواز- خرمشهر رسيد و در آزاد سازي خرمشهر نيز سهم بسزايي داشت.از آن پس در عمليات مختلف همچون رمضان، والفجر مقدماتي، والفجر 4 و خيبر در سمت فرماندهي لشكر امام حسين(ع)، به همراه رزمندگان دلاور آن لشكر، رشادتهاي بسياري از خود نشان داد. در عمليات خيبر كه توام با صدمات و مشقات زيادي بود دشمن، منطقه را با انواع و اقسام جنگافزارها و بمبهاي شيميايي مورد حمله قرار داده بود، اما شهيد خرازي هرگز حاضر به عقبنشيني و ترك موضع خود نشد، تا اينكه در اين عمليات يك دست او در اثر اصابت تركش قطع گرديد و پيكر زخم خورده او به عقب فرستاده شد. از بيمارستان يزد – همانجايي كه بستري بود – به منزل تلفن كرد و به پدرش گفت: من مجروح شدهام و دستم خراش جزئي برداشته، لازم نيست زحمت بكشيد و به يزد بياييد، چون مسئله چندان مهمي نيست. همين روزها كه مرخص شدم خودم به ديدارتان ميآيم. در عمليات والفجر 8 لشكر امام حسين(ع) تحت فرماندهي او به عنوان يكي از بهترين يگانهاي عمل كننده، لشكر گارد جمهوري عراق را به تسليم واداشت و پيروزيهاي چشمگيري را در منطقه فاو و كارخانه نمك كه جزو پيچيدهترين مناطق جنگي بود، به دست آورد. در عمليات كربلاي 5 در جلسهاي با حضور فرماندهان گردانهاو يگانها از آنان بيعت گرفت كه تا پاي جان ايستادگي كنند و گفت: هركس عاشق شهادت نيست از همين حالا در عمليات شركت نكند، زيرا كه اين يكي از آن عمليات هاي عاشقانه است و از حسابهاي عادي خارج است. لشكر او در اين عمليات توانست با عبور از خاكريزهاي هلالي كه در پشت نهر جاسم – از كنار اروندرود تا جنوب كانال ماهي ادامه داشت – شكست سختي به عراقيها وارد آورد. عبور از اين نهر بدان جهت براي رزمند گان مهم بود كه علاوه بر تثبيت مواضع فتح شده، عامل سقوط يكي از دژهاي شرق بصره بود كه در كنار هم قرار داشتند. هدايت نيروهاي خط شكن در ميان آتش و بياعتنايي او به تركشها و تيرهاي مستقيم دشمن و ايثار و از خودگذشتگي او، راه را براي پيشروي هموار كرد و بالاخره با استعانت از الطاف الهي در آن صبح فتح و پيروزي، حاج حسين با خضوع و خشوع به نماز ايستاد. خصوصيات برجسته شهيد شهيد خرازي با قرآن و مفاهيم آن مانوس بود و قرآن را با صداي بسيار خوبي قرائت ميكرد. روزهاي عاشورا با پاي برهنه به همراه برادران رزمنده خود در لشكر امام حسين(ع) در بيابانهاي خوزستان به سينهزني و عزاداري ميپرداخت و مقيد بود كه شخصاً در اين روز زيارت عاشورا بخواند. او علاوه بر داشتن تدبير نظامي، شجاعت كمنظيري داشت. با همه مشكلات و سختيها، در طول ساليان جنگ و جهاد از خود ضعفي نشان نداد. قاطعيت و صلابتش براي همه فرماندهان گردانها و محورها، نمونه و از ابهت فرماندهي خاصي برخوردار بود. حساسيت فوقالعادهاي نسبت به مصرف بيتالمال داشت، هميشه نيروها را به پرهيز از اسراف سفارش ميكرد و ميگفت: وسايل و امكاناتي را كه مردم مستضعف دراين دوران سخت زندگي جنگي تهيه ميكنند و به جبهه ميفرستند بيهوده هدر ندهيد، آنچه ميگفت عامل بود، به همين جهت گفتارش به دل مينشست. حاج حسين معتقد به نظم و ترتيب در امور و رعايت انضباط نظامي بود و از اهتمام به آموزش نظامي برادران و تربيت كادرهاي كارآمد غافل نبود. نيمههاي شب اغلب از آسايشگاهها و محلهاي استقرار نيروي لشكر سركشي نموده و حتي نحوه خوابيدن آنها را كنترل ميكرد. گاه، اگر پتوي كسي كنار رفته بود با آرامش تمام آن را بر روي او ميكشيد. او به وضع تداركات رزمندگان به صورت جدي رسيدگي ميكرد. شهيد خرازي يك عارف بود. هميشه با وضو بود. نمازش توام با گريه و شور و حال بود و نماز شبش ترك نميشد. او معتقد بود: هرچه ميكشين و هرچه كه به سرمان ميآيد از نافرماني خداست و همه، ريشه در عدم رعايت حلال و حرام خدا دارد. دقت فوقالعادهاي در اجراي دستورات الهي داشت و اين اعتقاد را بارها به زبان ميآورد كه: سهلانگاري و سستي در اعمال عبادي تاثير نامطلوبي در پيروزيها دارد. دائماً به فرماندهان ردههاي تابعه سفارش ميكرد كه در امور مذهبي برادران دقت كنند. هميشه لباس بسيجي بر تن داشت و در مقابل بسيجيها، خاكي و فروتن بود. صفا، صداقت، سادگي و بيپيرايگي از ويژگيهاي او بود. در توصيف شهيد چنين گفتهاند: حجتالاسلام والمسلمين محمدي عراقي: درود بر او كه صادقانه در ميدان خونبار جهاد في سبيلالله قدم نهاد و سرافراز و پرافتخار در خيل اولياي خاص الهي راه كمال پيمود و با عزت و افتخار به سوي ملكوت اعلي و سراپرده قرب الي الله عروج نمود. «طوبي لَهُم و حُسنُ مَآب.» آري، شهيد خرازي قبل از شهادت نيز شهيد زنده بود. او با چهره محبوبش و سيماي نورانيش حكايت از جهشي جديد و تقربي نوين برفراز قلل بلند عزت و كرامت به مقام عندالرب شتافت. مهندس ميرحسين موسوي: خرازيها رفتند تا هنر راست قامت بودن و فن نمايش زيستن و درس زيبا مردن را به ما بياموزند. هنر خرازيها فتح خرمشهر و بستان نيست؛ شهادت، هنر مردان خداست؛ مرگي هنرمندانه و حياتي جاودانه. سردار فرماندهي كل سپاه : ما برادر عزيزي را از دست دادهايم و چه مشكل است دنيا را تحمل كردن بعد از رفتن اين عزيزان، خدايا! حسين خرازي ما را در آخرت نزد صديقين قرار بده و ياد او را به دل ما پايدار ساز. نحوه شهادت او با آنكه يك دست بيشتر نداشت ولي با جنب و جوش و تلاش فوقالعادهاش هيچگاه احساس كمبود نميكرد و براي تأمين و تدارك نيروهاي رزمنده در خط مقدم جبهه، تلاش فراواني مينمود. در بسياري از عملياتها حاج حسين مجروح شد. اما براي جلوگيري از تضعيف روحيه همرزمانش حاضر نميشد به پشت جبهه انتقال يابد. در عمليات كربلاي 5 ، زماني مه در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشكل مواجه شده بود، خود پييگير جدي اين كار شد، كه در همان حال خمپاره اي در نزديكي اش منفجر شد و روح عاشورايي او به ملكوت اعلي پرواز كرد و اين سردار بزرگ در روز هشتم اسفند ماه 1365 در جوار قرب الهي ماوا گزيد. سردار دلا وري كه همواره در عمليات ها پيشقدم بود و اغلب اوقات شخصاً به شناسايي مي رفت.در هر شرايطي تصميمش براي خدا و در جهت رضاي حق بود. او يار حسين زمان، عاشق جبهه و جبههاي ها بود و وقتي به خط مقدم ميرسيد گويي جان دوبارهاي مييافت؛ شاد ميشد و چهرهاش آثار اين نشاط را نمايان ميساخت. شهيد خرازي پرورش يافته مكتب حسين(ع) و الگوي وفاداري به اصول و ايستادگي بر سر ارزشها و آرمانها بود. جان شيفتهاش آنچنان از زلال مكتب حياتبخش اسلام و زمزمه خلوص، سيراب شده بود كه كمترين شائبه سياستبازي و جاهطلبي به دورترين زاويه ذهنش راه نمييافت. اين شهيد سرافراز اسلام با علو طبع و همت والايي كه داشت هلال روشن مهتاب قلبش، هرگز به خسوف نگراييد و شكوفههاي سفيد نهال وجودش را آفت نفس، تيره نگردانيد. در لباس سبز سپاه و ميقات مسجد، مُحرِم شد، در عرفات جبهه وقوف كرد و در مناي شلمچه و مسلخ عشق، جان به جان آفرين تسليم نمود. رهبر معظم انقلاب و فرمانده كل قوا در مورد ايشان ميفرمايند: او (حسين خرازي) سردار رشيد اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت بود كه با ذخيرهاي از ايمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانهروزي براي خدا و نبرد بيامان با دشمنان اسلام، در آسمان شهادت پرواز كرد و بر آستان رحمت الهي فرود آمد و به لقاءالله پيوست. درود بر او و بر همه همسنگرانش كه خود نامش حسين بود و لشكرش نيز همنام مولايش امام حسين(ع). چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:, :: 19:8 :: نويسنده : علیرضا
... اكنون در وضعیتی قرار دارم كه احساس می كنم به ازای رسیدن به مسكن بهای گرانی را دارم می پردازم آن هم ثمره ی همه ی مجاهدت های فی سبیل اللهی ( كه اگر خداوند آن را تأیید فرماید ) كه قلبم رضایت نمی دهد چنین شود. لذا با توجه به این كه خدا می داند نه تنها خود را لایق چنین عنایاتی از جمهوری اسلامی نمی دانم بلكه هم چنان مدیون هستم و باید تا روزی كه نفس در بدن دارم عاشقانه به اسلام عزیز خدمت نمایم . قاطعانه اقدام فرمایید كه : « ساختمان نیمه كاره مسكن این جانب را از طرف بنیاد شهید تحویل گرفته و فقط مخارجی را كه اضافه بر وام واگذاری ( مبلغ چهارصد هزار تومان ) هزینه شده است به ما پرداخت نمایند تا به صاحبانش مسترد نمایم . ». پایان جنگ برای علی صیاد شیرازی ، آغاز خیزش به سوی دنیا به بهانه ی زندگی نبود . مگر از منظر یک مؤمن تمام لحظات تلخ و شیرین جنگ ، مملو از جلوه های زندگی نبود كه اكنون برای جبران عقب ماندگی های آن دست از پا نشناسد! او مانند دیگر رزمندگان مؤمن به عهدی كه با خدای خود بسته بود ، صادق بود و در انتظار آن روز موعود سر از پا نمی شناخت . بعداز تشكیل ستاد كل نیرو های مسلح سرتیپ صیاد شیرازی به عنوان رئیس بازرسی این ستاد منصوب شد . مدتی بعد از سوی فرماندهی كل قوا مسؤولیت جانشینی این ستاد نیز به او محول شد . اكنون بعد از جنگ هم باز بیش تر وقت او برای سازماندهی نیرو های مسلح صرف می شد. همه كسانیكه سربازیشان را در آن ستاد گذراندهاند، به یاد دارند كه هر روز در مراسم صبحگاهی ، تیمسار صیاد خود به وسط میدان می آمد و به همه تمرین ورزش می داد . این آغاز یک روز سراسر كار برای او بود. او به سربازان و افسران جوان عشق میورزید. برای تربیت آنان سر از پا نمی شناخت. از هیچ فرصتی برای یادآوری خاطرات حماسه های جنگ ، دریغ نمی كرد. از دانشگاه افسری امام علی و پادگان های آموزشی سربازان گرفته تا پاسگاهی گم گشته در میان كوه های كردستان به نام خیلچان. در یكی از این سركشی ها متوجه شد كسی پوتین هایش را واكس زده است. از فرمانده منطقه پرسید چه كسی این كار را كرده است. او گفت : «تیمسار ، سرباز مهمانسرا به دستور من این كار را كرده است.» اخم های تیمسار تو هم رفت. چند بار زیر لب استغفار گفت و آن گاه رو به سوی فرمانده جوان كرد و گفت: این رفتار ها در انسان روحیه ی استكباری ایجاد میكند. باید غرور سرباز را حفظ كرد. » وقتی كه در دانشگاه افسری تدریس می كرد ، تصمیم گرفت عملیات های بزرگ هشت سال دفاع مقدس را به دانشجویان تدریس كند. استقبال دانشجویان باعث شد برای نظام مند شدن این كار ، سازمانی تشكیل دهد . طرح تشكیلاتی نوشت به نام هیأت معارف جنگ. من خدا را شكر و سپاس میگویم كه در قلبم محبتی نسبت به این فرزند قرار داده است كه نه تنها از سه فرزند دیگرم كمتر نیست بلكه به دلایلی كه وجود دارد به تدریج این محبت بیشتر میشود . اولین مشورت در این مورد را خدمت مقام معظم فرماند هی كل قوا در جهت اخذ مجوز ولایتی كار داشتم. الحمدلله با مطرح كردن این مطلب مقام معظم رهبری من را به انجام این كار ترغیب نموده البته با این فرض كه من هفتهای یک جلسه مجاز به منفک شدن از كار سازمانی خویش باشم و هر ماه هم 48 ساعت در روزهای پنجشنبه و جمعه برنامهریزی كرده و به مناطق عملیاتی بروم و بههمراه گروه، برداشت تحقیقی خود را از منطقه ی عملیاتی انجام بدهم . او در قالب هیأت معارف جنگ موفق شد فرماندهان بزرگ عملیات های مختلف را به دانشگاه افسری بكشاند بعداز تدریس و نقد و بررسی نظری هر عملیات ، در پایان هر دوره ، دانشجویان به اتفاق اساتید و با حضور همه فرماند هانی كه از ارتش و سپاه در آن عملیات نقش داشتهاند، در منطقه حضور یابند و از نزدیک محل حوادث را ببینند. این فرصت برای فرماندهان مغتنم بود تا خاطراتشان را بازگویی كنند. تیمسار صیاد موفق شد حداقل سه دوره را خود شخصاً سرپرستی كند. بعداز سالها دوری از خانه و خانواده ، حالا برای رسیدگی به فرزندانش فرصت بیش تری میگذاشت. به دقت به درس و مشق آنان میرسید. اعمال و حركاتشان را زیر نظر میگرفت و در مسائل مختلف به آنان مشاوره میداد. در انتخاب همسر مناسب برای مریم، ماه ها وقت گذاشت تا این كه از میان همه ی خواستگاران دانشجویی بسیجی را مناسب دامادی خود یافت. حتی از دختر معلولش مرجان هم غافل نبود. او عقبافتاده ی ذهنی است. پدر مانند یک عارف شكیبا وجود او را نعمت می پنداشت و به او به چشم یک بهشتی روی زمین می نگریست. من خدا را شكر و سپاس میگویم كه در قلبم محبتی نسبت به این فرزند قرار داده است كه نه تنها از سه فرزند دیگرم كمتر نیست بلكه به دلایلی كه وجود دارد به تدریج این محبت بیشتر میشود . راستی ، رابطه ی عاطفی شهید صیاد شیرازی با دختر معلولش ، مرجان ، و حکایتی شنیدنی از لحظات شهادت ایشان را ، در قسمت بعد مطالعه فرمایید . تهران- بامداد ۲۱فروردين ،۱۳۷۸امير سپهبد علي صياد شيرازي در حال خروج از منزل، به وسيله ي منافقين مسلح در پوشش رفتگر، در برابر ديدگان فرزندش به شهادت رسيد و منافقين كوردل، رسما اقدام به اين جنايت هولناك را به عهده گرفتند. قهرمان يوم الله سپهبد سرفراز سپهبد سرافرازي كه عمر با بركت خويش را، در راه خدمت به ملت و مملكت اسلامي اش، سپري نمود و در راه رسيدن به لذت وصل، هرگز دل به زيورهاي دنيوي نبست و عارفانه و عاشقانه، سلوك وصل را طي نمود تا آن گاه كه جام شيرين شهادت را سركشيد. گلبرگي از گلستان وجود تحصيلات حضور در ميدان رزم قبل از انقلاب وي كه پس از فارغ التحصيلي از دانشگاه افسري، با درجه ستوان دومي وارد ارتش شده بود، هم زمان با پيشرفت در زمينههاي شغلي، به فعاليتهاي خويش در زمينههاي مذهبي ادامه داد و انجمن اسلامي مركز توپ خانه اصفهان را تاسيس كرد و با گروههاي توپ خانه ۴۴و ۵۵اصفهان و هوانيروز و پايگاه هشتم شكاري اصفهان، ارتباط برقرار نموده و تشكيلات مذهبي اين پادگانها را هدايت مينمود. شهيد و فعاليتهاي پس از انقلاب مسووليتها در دوران دفاع مقدس تشكيل هيات معارف جنگ اخلاص و شهامت سپهبد شهيد ويژگيهاي اخلاقي شهادت ادامه مطلب ... چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:, :: 19:8 :: نويسنده : علیرضا
/ با چهره ای خندان شهادت مرا به یکدیگر تبریک بگویید / جان عباس هدیه ای برای اسلام عزیز و امام امت و امت امام بود امروز سالروز شهادت یکی دیگر از سرداران دفاع مقدس، «شهید عباس کریمی» است که بالاترین عشق خود را شهادت در راه خدا می دانست آنجا که در وصیت نامه خود هیچ قطره ای در مقیاس حقیقت در نزد خدا را بالاتر از قطره خونی که در راه خدا ریخته می شود نمی داند و آرزوی خود را اینچنین فریاد می زند:"... من می خواهم که با این قطره خون به عشقم برسم که خداست." سردار سرتیپ پاسدار شهید حاج عباس کریمی قهرودی، از فرماندهان برجسته دوران دفاع مقدس است که به اخلاص و ساده زیستی همچون دیگر سرداران شهید شهره است، او به گفته دوستان و همرزمانش همراه با جهاد اصغر به جهاد اکبر که همانا خود سازی و دوری از رذایل اخلاقی است، همواره همت می گمارد، چنانکه شهید دستواره در مورد وی می گوید:" در جسم کوچک او یک روح بزرگ و با عظمت و متصل به عظمت خدا نهفته بود که او را یک انسان الهی کرده بود" او زندگی یک مجاهد فی سبیل ا... را مانند زندگی مردمان عادی نمی دانست و معتقد بود: " من فکر نمی کنم که ما به آنجا برسیم که بتوانیم یک زندگی مثل مردم عادی تشکیل بدهیم ، ما همیشه در جنگیم. اگر جنگ ما با عراق تمام شود، با اسرائیل شروع می شود و اگر با آنجا تمام شود با آمریکا تمام نمی شود، ما باید بجنگیم تا همه این کارها را تمام کنیم." متن زیر وصیت نامه این شهید بزرگوار است که با مطالعه آن می توان گوشه ای از دغدغه وی را در مبارزه با دشمنان اسلام و لزوم توجه به قرآن جستجو نمود: « بسم ا... القاسم الجبارین چرا در راه خدا جهاد نمی کنید در صورتی که جمعی ناتوان از مرد و زن و کودک شما در چنگال ظلم کافرانند. بکشید کافران را تا بر کنده شود ریشه فساد، و دین منحصر به دین خدا شود.« وما لکم لا تقاتلون فی سبیل ا... والمستضعفین من الرجال و النساء والوالدان و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدین الله» هیچ قطره ای در مقیاس حقیقت در نزد خدا از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، بهتر نیست و من می خواهم که با این قطره خون به عشقم برسم که خداست. شهید کسی است که حقیقت و هدف الهی را درک کرد و برای این حقیقت پایداری کرد و جان داد. شهادت در اسلام نه مرگی است که دشمن به مجاهد تحمیل می کند بلکه انتخابی است که وی با تمام آگاهی و شعور و شناختش به آن دست می آزد. « ولا تقولو لمن یقتل فی سبیل الله اموات احیاء ولکن لاتشعرون».به آنانکه در راه خدا کشته می شوند، نگویید مردگان، بلکه آنها زنده اند ولی شما در نمی یابید(بقره155) شهادت برای من یک فیض بزرگی است. من لیاقت یک شهید را ندارم و امیدوارم که آنها که قبل و بعد از من به درجه شهادت نائل آمده اند من را در آن دنیا شفاعت نمایند. انشاء ا... و از قول من به تمام اقوام و خویشاوندان خصوصا پدر و مادر و خواهرم و همسرم و برادرانم بگویید بعد از من برای من گریه و زاری نکنند و در عوض به همه دوستان و آشنایان با چهره ای خندان تبریک بگویند و به آنها بگویند جان او هدیه ای برای اسلام عزیز و امام امت و امت امام بود و در رابطه با شهادت من و بقیه برادرانم که اگر لیاقت شرکت در جبهه های حق علیه باطل را داشتند، خانواده من صبر را پیشه کنید و صبر نه اینکه در مقابل باطل و ناحق تسلیم شدن بلکه استواری و ایستادگی در برابر ناملایمات در برابر سختی ها، در مقابل گرفتاری ها و مبارزه سرسخت با مشکلات زندگی، مبارزه با هوای نفس و اجرای کلیه دستورات امام است مبارزه با منافقین داخلی که خود نیز یک نوع جبهه داخلی است. لذا طبق فرمایشات قرآن کریم« واقتلوهم حیث ثقفتموهم و اخرجوهم من حیث اخرجوکم والفتنه اشد من القتل» هر جا مشرکان را دریافتید به قتل رسانید و از شهرهایشان برانید چنانکه آنان شما را از وطن آواره کردند و فتنه گری که آنان کنند سخت تر از جنگ و فسادش بیشتر است. و در رابطه با رزمندگان اسلام باید بگویم که همیشه با توکل به خدا و ائمه معصومین و اجرای دستورات رهبر عزیز و عالی قدرمان بر دشمنان بتازید تا آنها را از صفحه روزگار بردارید وهیچ وقت بر پیروزیهایتان مغرور نشوید چون در مرحله اول ابن شما نیستید که می جنگید و این شما نیستید که شلیک می کنید بلکه طبق آیه قرآن مجید « وما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی» و شما باید مجاهد فی سبیل ا... باشید آن کسی که جهاد کند «کلمة ا... هی العلیاء» تا اینکه اراده خدا بالا بیاید و حاکم بر اراده ها شود این همان راه خداست. سلام و دعای همیشگی تان را فراموش نکنید و خدایا خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزا. خدایا خدایا رزمندگان ما را نصرت و یاری فرما.» گفتنی است؛ سردار سرتیپ پاسدار شهید حاج عباس کریمی قهرودی، در سال 1336 در قهرود کاشان چشم به جهان گشود و با پایان دوره ابتدایی وارد هنرستان شد و پس از اخذ دیپلم در رشته نساجی عازم خدمت سربازی گردید که این دوران با مبارزات مردم ایران علیه حکومت شاه همزمان شد. وی در این دوران با پخش اعلامیه های حضرت امام(ره)به مبارزه مخفیانه پرداخت و پس از فرمان حضرت امام(ره) از پادگان گریخت و به صف مبارزین پیوست و در 12 بهمن 57 در جریان استقبال از امام خمینی(ره) جزء نیروی انتظامی کمیته استقبال قرار گرفت. شهید عباس کریمی، با تشکیل سپاه پاسداران وارد این نهاد نظامی شد و در جریان پاکسازی مناطق مختلف کردستان از لوث وجود منافقین و اشرار نقش موثری ایفا نمود. از جمله مسئولیت های این فرمانده دلاور، مسئولیت اطلاعات عملیات لشکر 27 حضرت رسول(ص) و سپاه 11 قدر، فرماندهی تیپ سوم سلمان لشکر 27 حضرت رسول(ص) بود که در نهایت با شهادت شهید حاج ابراهیم همت به عنوان فرمانده لشکر 27 محمد رسول ا...(ص) منصوب گردید اما نتوانست یک سال بیشتر دوری همرزم دیرینه خود شهید حاج همت را تحمل نماید و سرانجام در 24اسفند 1366 درعملیات ظفر 7 بر اثر اصابت ترکش خمپاره روح آزاد و وارسته اش از قفس جسم پر کشید و در کنار ارواح طیبه دیگر شهدا آرام گرفت. ادامه مطلب ... چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:, :: 19:8 :: نويسنده : علیرضا
گوشه اي از سخنراني سردار سرلشكر پاسدار شهيد مهدي زين الدين فرمانده لشكر علي بن ابيطالب (ع ) اسلحه و تسبیح خواب ناتمام منبع:كتاب افلاكی خاكی راوی:محمد رضا اشعری
دشت سوخته منبع:كتاب افلاكی خاكی راوی:مرتضی سبوحی
منبع:كتاب افلاكی خاكی راوی:محمد جواد سامی
پرواز دو سردار منبع:كتاب افلاكی خاكی
هزاران داوطلب برای دویست روز روزه منبع:كتاب افلاكی خاكی راوی:علی ایرانی ادامه مطلب ... چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:, :: 19:8 :: نويسنده : علیرضا
تولد و كودكي به سال 1333 ه.ش در روستاي «دره گرگ» از توابع شهرستان بروجرد، در خانهاي محقر اما مصفا به عشق و نور الهي و ولايت اهل بيت عصمت و طهارت (ع) پا به عرصه وجود گذاشت و از زمان نوزادي كه آواي حق (اذان و اقامه) در گوشش طنين افكنده بود، خود را براي مبارزه و جهاد با دشمنان خدا آماده كرد. پدر و مادرش كه انسان هاي مومن و زحمتكش بودند، درتربيت وي سعي و تلاش وافري داشتند. در شش سالگي پدر بزرگوار خود را از دست داد و مادرش با همه مشكلات و سختيهايي كه وجود داشت، تمامي هم و غم خود را براي تربيت وي به كار بست. محمد در هفت سالگي وارد مدرسه شد اما به دليل شرايط مادي خانواده، تحصيل در كلاس هاي شبانه توام با كار و تلاش روزانه را انتخاب كرد و خانواده را در تامين زندگي شرافتمندانه، مدد رساند. در سن هفده سالگي به رسم و سنت پيامبر (ص) با خانوادهاي متدين و معتقد به اسلام وصلت كرد و با اين كار، سنت الهي را تداوم بخشيد. سوابق مبارزاتي مدت كوتاهي از ازدواجش نگذشته بود كه به خدمت سربازي فراخوانده شد، اما چون مخالف خدمت در نظام ستمشاهي بود، از خدمت سربازي گريخت و براي ديدار حضرت امام (ره) راهي عراق شد، ولي در مرز دستگير شد و به مدت شش ماه، در زندان ها و شكنجهگاه هاي رژيم به سر برد. پس از آن بود كه دوباره جهت خدمت سربازي به تهران آورده شد. شهيد با استفاده از فرصتي كه پيش آمده بود در مدت دو سال خدمت، خود را براي مبارزه با دستگاه طاغوتي آماده كرد، به گونهاي كه پس از سپري شدن مدت سربازي، خود را وقف مبارزه با دشمنان خدا و اسلام نمود. او كه قلبي مالامال از عشق به حضرت امام (ره) داشت و كينه و نفرت از نظام شاهنشاهي در وجودش موج ميزد، با ياران حضرت امام (ره) از جمله، شهيد حاج مهدي عراقي مرتبط شد و همواره سعي ميكرد تا در تمامي مراحل مبارزه نقش خود را به عنوان يك مقلد و تابع ولي فقيه به اثبات برساند. شهيد بروجردي ضمن ارتباط با شخصيت هاي اسلامي و انقلابي، علاوه بر خودسازي و كسب فيض، به بعضي از امور مربوط به انقلاب، همچون تكثير و توزيع اعلاميهها و نوارهاي سخنراني حضرت امام (ره) اشتغال داشت. اما به اين حد قانع نبود و جنگ مسلحانه و برخورد محكم با رژيم ستمشاهي را سرآغاز مبارزه امت اسلامي ايران ميدانست. به همين منظور به همراه چند تن ديگر از مبارزان به سوريه رفت و ضمن ارتباط با امام موسي صدر و شهيد محمدمنتظري به فراگيري و آموزش نظامي و چريكي پرداخت تا خود را براي مرحلهاي مهم تر آماده نمايد. در سوريه و لبنان با شهيداني چون شهيد چمران و شهيد محمد منتظري آشنا شد و در كنار فراگيري مسائل نظامي، از خلق و خوي پسنديده و اخلاق وارسته و انقلابي اين شهيدان نيز بهرههاي وافري برد و همين اخلاص و عشق به اسلام بود كه او را در چنين محيطهايي بدون تاثيرپذيري از جريانات چپي و التقاطي حفظ كرد. شهيد بروجردي براي حركت و مبارزه خود به دنبال اخذ حجيت شرعي بود و هرگونه حركت مسلحانه و بدون نظر ولي امر مسلمين را جايز نميدانست. او در آن روزگار كه عوامل منافقين در زندان، عناصر خط امام را با تعابيري از قبيل فتوائي زير سئوال ميبردند، اظهار ميداشت: «بدون هيچ ابائي، ما فتوائي و مقلد هستيم. خودمان كه مجتهد نيستيم.» مهم ترين فعاليت هاي نظامي (قبل از انقلاب) پس از قيام 19 دي ماه سال 1356 در قم با اخذ مجوز شرعي از برخي علما و روحانيون پيرو حضرت امام خميني (ره)، عمليات نظامي عليه رژيم را شروع كرد و تا زمان پيروزي انقلاب اسلامي بيوقفه به مبارزات خود ادامه داد. اقدامات مهمي كه شهيد بروجردي به همراه تعدادي از نيروهاي انقلابي در اين مدت انجام داد، عبارتند از: 1 – مبارزه جدي و عملي عليه حضور آمريكا در كشور. 2 – خلع سلاح قرارگاه پليس (تهران). 3 – عمليات نظامي 15 خرداد 1357. 4 – انفجار در نيروگاه برق و كاخ جوانان منطقه شوش. 5 – خلع سلاح كلانتري 14 در ميدان خراسان. 6 – شركت در آزادسازي پادگان جمشيديه و راديو تلويزيون. شهيد بروجردي در رابطه با اكثر اين حركت هاي انقلابي، مسئوليت شناسايي، جمعآوري اطلاعات و طرحريزي عمليات را به عهده داشت و در آخرين عمليات از ناحيه پا مجروح گرديد. شهيد و پيروزي انقلاب اسلامي تلاش مستمر شهيد بروجردي در راه به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي به عنوان يك نيروي مبارز و سردار آقا امام زمان(عج) در مراحل مختلف قبل و پس از پيروزي ادامه داشته است. او كه با ظاهر شدن نشانههاي پيروزي مردم، سر از پا نميشناخت در هر جا كه مسئولان تشخيص ميدادند حاضر ميشد و به عنوان كسي كه آموزش هاي نظامي را در دوران سربازي و مراكز آموزشي فلسطين فراگرفته و تجربيات عملي در مبارزه را نيز دارد، مورد توجه مسئولان بود. هنگامي كه بازگشت حضرت امام خميني (ره) حتمي شد، محمد به عنوان مسئول حفاظت حضرت امام (ره) از طرف شهيد بهشتي و شهيد عراقي انتخاب گرديد و در طول مسير با عشق و علاقهاي قلبي به اين كار مبادرت ورزيد و در مدرسه رفاه نيز در آن دوران حساس، به عنوان مسئول حفاظت، ايفاي نقش نمود. دراين ايام او خود را در كنار امام و مراد خود ميديد و نظارهگر به ثمر نشستن خون شهيدان و تحقق آرزوهاي مجاهدان في سبيلالله بود. سرانجام دوران ستمشاهي و ظلم و بيعدالتي از كشور اسلامي ايران رخت بر بست و انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد. در اين مقطع اقدامات و تلاش وي ابعاد گستردهتري يافت. و با شناختي كه از جريانهاي فكري و سياسي موجود داشت براي افشاي چهره پليد منافقين و مبارزه ريشهاي با آنها از هيچ حركتي فروگذار نبود و به حق يكي از بازوهاي حزبالله در جهت نابودي اين جريان انحرافي بود. پس ازمدتي سرپرستي زندان اوين را به عهده گرفت و چندي بعد او يكي از دوازده نفري بود كه در خدت حضرت آيتالله خامنهاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را بنيانگذاري كردند. شهيد بروجردي با تلاش هاي شبانهروزي و طاقتفرسا، در كنار ساير برادران، از همان ابتدا در سازماندهي و نظم دادن به سپاه پاسداران شركت فعال داشت و با وجود مشكلات و نارساي يها، دلسوزانه انجام وظيفه ميكرد. حركت به سوي كردستان در نخستين روزهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، زماني كه عوامل داخلي ابرقدرت ها، فتنه و آشوب را در مناطق كردنشين به راه انداختند، با فرمان تاريخي حضرت امام (ره) مبني بر مقابله و سركوب ضدانقلاب، عازم پاوه شد. حضور آن شهيد در كردستان (كه تا آخرين لحظات حياتش ادامه داشت) منشا خيرات و بركات زيادي گرديد. پس از تصويب طرح تشكيل سازمان پيشمرگان كرد مسلمان، مسئوليت اين كار از طرف شهيد مظلوم آيتالله بهشتي و حجتالاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني به ايشان سپرده شد. اقدامات موثر اين تشكيلات در كردستان، سازماندهي ضدانقلاب و نقشههاي مزورانه اجنبيپرستان را برهم زد و آرزوي ايجاد اسرائيل دوم در كردستان را در دل آمريكا و اياديش دفن كرد. در كردستان تمام حركات ضدانقلاب را به عنوان فرمانده عمليات زير نظر داشت. در جريانات پاوه، درگيري سنندج و حوادث دردناك شهرهاي كردستان همواره يكهتاز مقابله با ضدانقلاب بود و شهرها يكي پس از ديگري با دلاوري هاي شهيد بروجردي و يارانش آزاد شد. با اين كه به او توصيه شده بود كه در خط اول نباشد، اما هميشه در پيشاپيش نيروها حركت ميكرد. بارها و بارها در محاصره ضدانقلاب افتاد، اما هر بار با شگفتي تمام، خود و همرزمانش را از محاصره خارج ساخت. او كه در اين مدت با تشكيل يك ستاد عملياتي در شمالغرب، فرماندهي پاسداران و بسيجياني را كه به كردستان ميرفتند برعهده گرفته بود، موفق شد تا اكثر مناطق آلوده را پاكسازي كند. نقش شهيد در امنيت كردستان شهيد بروجردي كار خود را در كردستان با افراد محدودي آغاز كرد. او زماني به كردستان رفت كه در اثر سياست سازشكارانه دولت موقت و خيانت هيئت به اصطلاح حس نيت، جوانان حزباللهي در اين خطه به دست ضدانقلابيون ملحد، مظلومانه به شهادت ميرسيدند. او در اين منطقه با مشكلات فراواني مواجه بود اما هيچگاه ناراحتي درون خود را آشكار نميساخت و با استواري و صلابت به ديگران روحيه ميداد و با مشغله فراوان، ساعت ها مينشست و به صحبت هاي برادران گوش ميداد. بعد از تصدي مسئوليت در كردستان، در پاكسازي از مناطقي مانند پاوه، مريوان و جوانرود به مرز رسيديم، پاكسازي مناطق سنندج، بوكان، مهاباد، كامياران به فرماندهي ايشان صورت گرفت. او دوشادوش شهيد كاظمي از پاوه حركت كرد و در پاكسازي بانه و سردشت، كه نقطه اتكاي بسيار بزرگ ضدانقلاب به شمار ميرفت، سهم به سزايي داشت. شهيد بروجردي پس از شهادت شهيد كاظمي و شهيد گنجيزاده مستقيماً فرماندهي عمليات بسيار سخت و صعبالعبور مسير پيرانشهر و سردشت را به عهده گرفت و شجاعانه در كنار رزمندگان اسلام لرزه بر اندام ضدانقلابيون انداخت. به راستي كه او حق بزرگي بر گردن كردستان دارد. او بارها ميگفت: «آن كس كه مردم كردستان را دوست داشته باشد ميتواند در كردستان كار كند.» و ميگفت «من به اين مردم محروم و ستمديده علاقه دارم.» شهيد بروجردي با اينكه بسيار ملايم و نرم بود اما در مقابل گروهك هاي منحرف و عناصر خود فروخته و وابسته، با شدت عمل و بر مبناي «اَشِدّاءُ عَلَيالكُفّار» برخورد ميكرد. او معتقد بود كه لحظهاي نبايد پاكسازي كردستان متوقف شود. گرچه به كارهاي تبليغي، فرهنگي، اقتصادي و عمراني اعتقاد بسيار داشت، ميگفت: ابتدا بايد منطقه را پاكسازي كرد و بعد به امور ديگر پرداخت. شهيد بروجردي در مناطق جنوب، مخصوصاً در عمليات فتحالمبين نيز نقش برجستهاي داشت. با اينكه مسئوليت منطقه غرب را عهده دار بود، قبل ازشروع عمليات به جنوب آمد و در عمليات شركت كرد. خصوصيات و سجاياي اخلاقي نيروي ايمان و تعهد شهيد بروجردي و علاقه قلبي او به انقلاب اسلامي و ارزش هاي متعالي آن باعث شده بود كه در سنگر زهد و تقوي و خدمت خالصانه از تمامي همرزمانش پيشتازتز باشد. آن قدر با نفسانيات خود مبارزه ميكرد كه جايي براي خودستايي در او وجود نداشت. شهيد بزرگوار حضرت حجتالاسلام والمسلمين محلاتي در وصف وي ميگويند: «به قدري متواضع بود كه هيچگاه «من» نميگفت و از خود تعريف نميكرد و هميشه به دنبال كار بود. آنچه براي او مطرح بود، فداكاري، ايثار و مبارزه بود. جهاد و فداكاري او در حد اعلي بود و شايد كمتر برادري به قدر اين شهيد در غرب خدمت كرده باشد ... پاك زندگي كرد و پاك از دنيا رفت. درمقابله با ضدانقلاب و برخورد با نارسايي هاي بيدليل و مسامحه و سستي افراد، از خود واكنش نشان ميداد و داراي اراده محكم و عشق به ارزشهاي متعالي اسلام بود.» سردار سرلشكر پاسدار محسن رضايي فرماندهي كل سپاه اظهار ميدارند: پيروزي ما در عمليات «بازيدراز» و همچنين «قصرشيرين» مديون اين شهيد بزرگوار است. عشق و علاقه وصف ناشدني آن شهيد به مردم كردستان تا حدي بود كه در سختترين شرايط، به مشكلات مردم ميانديشيد و چون خود فردي زجر كشيده بود، با احساس عميق ديني همواره به محرومان فكر ميكرد.او يك دوست و ياور به تمام معنا براي مردم مستضعف و محروم كردستان بود. اين علاقه نه تنها در رفتار ظاهري او نمايان بود، بلكه در عمق وجودش ريشه دوانده بود. هيچگاه در چهره او ترديد و ابهام وجود نداشت. داراي روحيهاي قوي و بزرگ بود و در شجاعت بينظيرترين فرد در كردستان بود. تقوي، خلوص و اعتقادش به توحيد، در او ايجاد آرامش ميكرد و تحمل و صبر و استقامتي كه در او بود، نشان ميداد كه چگونه مجاهدي است. او هيچگاه وقار و متانت خود را از دست نميداد و علاوه بر ارتباط تشكيلاتي، همواره يك ارتباط معنوي با بچهها داشت. نفوذش بر قلب ها به گونهاي بود كه حتي در رابطه با مردم كردستان نيز مصداق داشت. مردم كردستان با علاقه عجيبي او را دوست داشتند. او همواره ميگفت: بايد حساب مردم را از ضدانقلاب جدا كنيم. اين برخورد گرم و صميمي با مردم آن منطقه بود كه به او لقب مسيح كردستان داده بودند. همواره تبسم بر لبانش نقش بسته بود. درحالي كه شكيبا بود، خروشان هم بود. او كه يك لحظه از تداوم عمليات غافل نبود، با تلاش همه جانبه و شبانهروزي، ديگران را براي خدمت هرچه بيشتر ترغيب ميكرد. محمد تمام وجود خود را وقف انقلاب كرده بود. كسي نميتوانست زماني را بيابد كه ايشان در حال استراحت باشد و يا وقفهاي در كارش ايجاد شد. او با تمسك به روحانيت پيرو خط امام و تقواي سرشار خود، درمراحل مختلف مبارزه چه قبل و چه پس از پيروزي انقلاب از هرگونه چپروي يا راستروي مصون ماند. او با همين اخلاق اسلامي و تواضع و فروتني توانسته بود تبليغات انبوه ضدانقلاب را خنثي نموده و به يك منطقه وسيع حيات دوباره بخشد.» شهيد بروجردي يك نظامي بود، ولي بشدت عاطفي و فرهنگي بود. سعي ميكرد كه به وسيله برخوردها و بحث هاي اعتقادي و سياسي، افراد را با عقايد و ديدگاه هاي انقلابي و اسلامي آشنا كند و اين كار در كردستان كارايي خوبي داشت. با مردمداري و قلب مهربان خود چنان در دل نيروهاي سپاهي و بسيجي و مردم كردستان نفوذ كرده بود كه هرچند ماموريت ها طولاني ميشد، نيروها احساس خستگي نميكردند. در زندگي شهيد بروجردي آثار رفاه طلبي و گرايش به ماديات مشاهده نميشد و در سختترين شرايط با كمترين امكانات به خدمت مشغول بود و همواره خود را مديون انقلاب و امام ميدانست. در مجموع، آگاهي سياسي و ديني او، مهارت هاي نظامي و عشق و ارادتش به انقلاب از او فردي ساخته بود كه خود را همواره در خدمت به نظام مقدس اسلامي ميديد و در اين راه هيچگاه احساس خستگي نكرد. بروجردي را همه ميشناسند و خوب ميدانند كه او به واقع منجي كردستان بود و حضورش در آن خطه، دل هر دشمني را ميلرزاند. محمد با فعاليت هاي مخلصانهاي همه را مجذوب خود كرده بود. خبر شهادتش، تمامي رزمندگان مستقر در منطقه را آنچنان منقلب كرد كه گويي پدر خويش را از دست دادهاند. شهيد بروجردي كه در حيات پربركتش منشا بسياري از خيرات بود با تقدير الهي پس از عمري كوتاه ولي سراسر مبارزه و تلاش و محروميت، با قلبي آكنده از عشق به اسلام و محرومان به شهادت رسيد و خصلت هاي بيشماري همچون سادهزيستي، تحمل مشكلات، آگاهي و بصيرت، عشق به امام و ولايت، صلابت وقاطعيت در مقابل ضدانقلاب و ستمگران را براي رهروانش به يادگار گذاشت. سردار شهيد حاج محمد ابراهيم همت درمورد نفوذ كلام او چنين گفته است: «بودند برادراني كه در اثر فشار كار خسته شده بودند ولي بعد از چند دقيقه صحبت با شهيد بروجردي، تمام مسائل آنها حل ميشد و با دلي گرم و اميدوار دوباره سراغ كارشان ميرفتند ... ما شاگرد او بوديم. ايشان داراي يكسري ويژگي هاي اخلاقي خاصي بودند كه شايد من در طول زندگيم از كمتر انساني ديدم و ولايتپذيري در اين انسان بزرگ، استقامت و پايداري، اخلاق حسنه، خصوصاً در برخوردهاي اجتماعي از ويژگي هاي خاص اوليه اين مرد بود. او خيلي ساده از خطاي ديگران درباره خويش ميگذشت و به اشتباه خود اعتراف داشت و طلب عفو ميكرد.» او نمونهاي از شيران صحراي نبرد در روز و زاهدان در دل شب بود. نحوه شهادت در تاريخ اول خرداد 1362 در حالي كه با عدهاي ديگر از همرزمانش در مسير جاده مهاباد، نقده حركت ميكردند بر اثر انفجار مين به آرزوي ديرينهاش (كه سال ها در نمازها و نيايش هاي نيمه شبش از درگاه خداوند ميطلبيد) رسيده و به فوز عظيم شهادت نايل شد. يكي از افرادي كه در صحنه شهادتش حضور داشت ميگويد: «پس از انفجار وقتي من بالاي سر او رسيدم مانند هميشه تبسم بر لبانش نقش بسته بود و من احساس كردم كه او كلام مولايش را تكرار ميكند. «فُزتُ وَ رَبّ الكَعبَه». قسمتي از وصيتنامه ما كه جز تكليف كاري ديگر نداريم، اگر ما به اجتهاد خودمان براي خودمان تعيين مسئوليت كنيم اين غلط است. وجود امام، امروز براي ما معيار است. راه او راه سعادت و انحراف از راهش خسران دنيا و آخرت است و من با تمام وجود اين اعتقاد را دارم كه شناخت و مبارزه با جريانهايي كه بين مسلمين سعي در به انحراف كشيدن انقلاب از خط اصيل و مكتبي آن را دارند به مراتب حساستر و سختتر از مبارزه با رژيم صدام و آمريكاست. وصيتم به برادران اين است كه سعي كنند توده مردم را كه عاشق انقلاب هستند از نظر اعتقادي و سياسي آماده كنند كه بتوانند كادرهاي صادق انقلاب را شناسايي كنند و عناصري كه جريان هاي انحرافي دارند را بشناسند؛ كه شناخت مردم در تداوم انقلاب امري حياتي است. چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:, :: 19:8 :: نويسنده : علیرضا
7 مهرماه: امروز روز عروج خونين سرداري است كه به گفته خيليها اگر نبود شايد خرمشهر به همين سادگيها آزاد نميشد. امروز روز شهادت شهيد جهان آرا است. شهيد محمد جهان آرا 9 شهريور 1333 در خرمشهر بدنيا آمد. 13 ساله بود كه پايش به فعاليتهاي ديني مساجد و هياتهاي مذهبي باز شد. در كلاسهاي آموزش و تفسير قرآن شركت ميكرد و عضو ثابت جلسات هفتگي هياتهاي مذهبي بود. او در همين سالها با يك گروه مبارز مخفي به نام «حزبالله خرمشهر» آشنا شد. دو سال بعد يعني 1351 گروه حزبالله توسط عوامل ساواك شناسايي شد و تمام اعضايش از جمله محمد دستگير و زنداني شدند. محمد جهانآرا سال 1358 ازدواج كرد و همان سالها فرماندهي سپاه خرمشهر را به عهده گرفت. بعد از سقوط خرمشهر و عزل بنيصدر از فرماندهي كل قوا تمامي نيروها يك دل به دشمن يورش بردند. اولين گام آنها شكستن محاصره آبادان بود. اين پيروزي مهر 1360 روي داد. به دنبال اين پيروزي 7 مهر محمد جهان آرا و تعداد ديگري از فرماندهان راهي تهران شدند تا گزارش عملكرد شجاعانه نيروها را به رهبر انقلاب بدهند. در ميانه راه هواپيماي حامل آنها دچار نقص فني شد و سقوط كرد و جهان آرا و ديگر مسافران هواپيما به شهادت رسيدند ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين بار پروردگارا ، اى رب العالمين يا غايث المستغيثين و يا حبيب قلوب الطالبين تورا شكر كه شربت شهادت اين يگانه راه رسيدن انسان به خودت را به من بنده فقير و حقير و گناهكار خود ارزانى داشتى تورا شكر كه اين تنها نعمت خدا پسنده خودت را بر اين انسان ذليل عطا فرمودى و من تنها راه سعادت خويش را شهادت درراهت يافتم و چه زيباست كه من با زمان كوچكترين وسيله خود اعلاترين و ارزشمندترين ارزشها را گرفتم ، و اين نيست مگر لطف و عنايت پروردگار نسبت به بندهاش . خداوند مرا از اين همه لطف و عنايت دور مگردان و شهادت را نصيبم كن . من براى كسى وصيتى ندارم ولى يك مشت درد و رنج دارم كه بر اين صفحه كاغذ مىخواهم همچون تيغى و يا تيرى بر قلب سياه دلانى كه اين آزادى را حس نكردهاند بر سر اموال اين دنيا ملت را ، امتى را و جهانى را به نيستى و نابودى مىكشانند ، فرود آورم . خداوندا تو خود شاهد بودى كه من تعهد اين آزادى را با گذران تمام وقت هستى خويش ارج نهادم و با تمام دردها و رنجهائى كه بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شكيبائى كردم ولى اين را ميدانم كه اين سران تازه به دوران رسيده نعمت آزادى را درك نكردهاند چون دربند نبودهاند يا درگوشههاى درياهاى پاريس و لندن هامبورگ بودهاند و يا در ........ و تو اى امام ، اى كه به اندازه تمامى قرنها سختيها و رنج كشيدى از دست اين نابخردان خرد همه هيچ دان ! لحظه لحظه اين زندگى بر تو همچون نوح ، موسى و عيسى و محمد (ص) گذشت . ولى تو اى امام و اى عصاره تاريخ بدان كه با حركتت ، حركت اسلام را در تاريخ جديد شروع كردى و آزادى مستضعفان جهان را تضمين كردى . ولى اى امام كيست كه اين همه رنجها و دردهاى تورا درك كند و كيست كه در يابد كه لحظهاى كوتاهى از اين حركت به هر عنوان خيانتى به تاريخ انسانيت و كليه انسانهاى حاضر و آينده تاريخ مى باشد . اى امام درد تورا ، رنج تورا ميدانم چه كسانى با جان مىخرند . جوان با ايمان ، كه هستى و زندگى تازه خويش را در راه به هدف رسيدن حكومت عدل اسلامى فدا مىكند بله اى امام درد تورا جوانان درك مىكنند اينان كه از مال دنيا فقط و فقط رهبرى تورا دارند ، و جان خويش را براى هدفت كه اسلام است فدا مىكنند و بدان اى امام تا لحظهاى كه خون در رگ ما جوانان پاك اسلام وجود دارد لحظهاى نمى گذاريم كه خط پيامبرگونه تو كه بخط انبياء و تاريخ وصل است به انحراف كشيده شود . ولى اى امام من به عنوان كسى كه شايد كربلاى حسين را دركربلا ى خرمشهر ديدهام سخنى با تو دارم كه از اعماق جانم و از پرپر شدن خون جوانان خرمشهر برمىخيزد و آن اينست . اى امام از روزيكه جنگ آغاز شد تا لحظهاى كه خرمشهر سقوط كرد من يك ماه به طور مداوم كربلا را مىديدم هر روز كه حمله دشمن بر برادران سخت ميشد و فرياد آنها بىسيم را از كار مىانداخت و هيچ راه نجاتى نبود به اتاق خود مىرفتم گريه را آغاز ميكردم و فرياد ميزدم اى رب العالمين برما مپسند ذلت و خوارى را . ادامه مطلب ... چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:, :: 19:8 :: نويسنده : علیرضا
مجله همشهري جوان آيه، در شماره مهر ماه خود نوشته منتشر نشدهای از شهید چمران با عنوان «حدید و اشک» چاپ كرده است. به نظر میرسد شهید چمران این نامه را برای یكی از دوستان خود در انجمن اسلامی دانشجویان آمریكا نوشته كه البته هیچ وقت پست نشده است. به گزارش خبرنگار «تابناك»، شهيد دكتر مصطفي چمران در بخشي از اين نامه مينويسد: از آنهایی نیستم كه در قهوهخانه بنشینم و هنگام نوشیدن قهوه از آلام و دردهای آوارگان و جنگزدگان تل زعترو نبئه صحبت بكنم یا از راه روزنامهها و رادیوها به دنیا چشم بگشایم...كاری كه متاسفانه اكثر روشنفكران به آن گرفتارند.
من همه حقایق را با وجود خودم لمس مینمایم و از شمال تا جنوب در همه دهها با مردم زندگی میكنم و میان آنها به سر میبرم. با دردها و رنجها و افكار آنها آشنایم. دربیروت در همه مناطق با جنگندگان در صحنههای معركه زندگی میكنم. با آنها غذا میخورم و زیر انفجار بمبها و رگبار مسلسلها در محلشان میخوابم. شهدا و مجروحین را به دوش میكشم و هنگامی كه گلوله به سمت ما میبارد فقط مساله شانس و قضا و قدر است. با فلسطینیان نیز شب و روز سر و كار دارم و به علت شرایط و محل خود در میان آنها زندگی میكنم در اردوگاههای تعلیماتی در جبهههای جنگ در مخیمها همیشه با آنها در تماسم. با رهبران بزرگ مقاومت مثل عرفات و ابوجهاد ... و تا كادرهای پایین و جنگندگان عادی مقاومت تماس دائم دارم و شاید تعجب كنی كه اگر بگویم طرحها و نقشههای زیادی با حضور و مشورت رهبران مقاومت مشتركا اتخاذ میكنیم و گاهی اخبار و تحلیلهایی از خود مقاومت به رهبرانش گزارش میدهم كه مورد تعجب آنها میشود. از طرز تفكر یكایك آنها و اختلاف داخلیشان آگاهم. ادامه مطلب ...
درباره وبلاگ آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||
|