وصیت‌نامه یک شهید 16ساله
 
عاشقان شهدا
دو شنبه 9 آبان 1390برچسب:, :: 22:5 ::  نويسنده : علیرضا

روز 8آبان ماه  هر سال را به یاد حماسه آفرینی نوجوان شهید، محمدحسین فهمیده، شهید 13 ساله ای که امام خمینی(ره) او را رهبر خود نامید به نام روز نوجوان و روز بسیج دانش آموزی گرامی می داریم . ولی در این میان سال های دفاع مقدس ما نوجوانان زیادی را به خود دیده که فداکاری هر کدام جای تامل دارد و...

 


 

وصیت‌نامه یک شهید 16ساله


ادامه مطلب ...


نظرات (0)
شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 20:2 ::  نويسنده : علیرضا

در بحبوحه عملیات و الفجر هشت به ساحل اروند آمدیم چون بعضی از بچه‌ها اعزام اول بودند ممکن بود دچار ضعف روحیه شده باشند، وقتی به اسکله رسیدیم شهید اربابی کنار اسکله ایستاده بود و آن‌ها را کمک می کرد سوار قایق شوند مثل کرایه کش‌های شهری داد می زد: «فاو پنج تومان! فاو پنج تومان!»

 


 

شهید «علی محمد اربابی»


ادامه مطلب ...


نظرات (0)
شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 19:57 ::  نويسنده : علیرضا

نامه ای که باید چندبار از رویش خواند

 

آیا این پول حلال است...؟!


 

برادرانی که در جبهه بوده و در تربیت معلم به آنها کمک هزینه داده می‌شود، حقوق برادران بسیج نیز داده می‌شود و این برادران از طریق بسیج اعزام می‌شوند و در حقیقت، دو حقوق از دولت جمهوری اسلامی دریافت می‌دارند؛ تکلیف اینها چیست؟

 




ادامه مطلب ...


نظرات (0)
شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 19:42 ::  نويسنده : علیرضا

شهیدی‌ که مانند امیرالمؤمنین (ع) خدا را ملاقات کرد

 

شهید مصطفی ملکی


شهید مصطفی ملکی به دوستانش گفت «ناراحت نباشید، در حدیثی آمده است که اگر زمانی در آب گرفتار شدید با توسل به حضرت علی (ع) ذکر حیدر، حیدر را زمزمه کنید» این ذکر را گفتیم و آتش نیروهای بعثی در اروند به گلستان تبدیل شد.

 




ادامه مطلب ...


نظرات (0)
سه شنبه 3 آبان 1390برچسب:, :: 21:44 ::  نويسنده : علیرضا
جنگ که تمام شد، ما به عنوان تخریب چی در مناطق عملیاتی ماندیم و زندگی زلالی را پس از جنگ با شهدا آغاز کردیم.در مناطق عملیاتی هم حضور می یافتیم، از جمله در شلمچه. همه می دانند که ما بچه های رزمنده خراسان الفتی غریب با شلمچه داریم. بیشتر همرزمان ما دراین منطقه از جبهه به شهادت رسیده اند، بخصوص در عملیات های کربلای چهار و پنج.
آن سالهای پس از جنگ که من در مناطق عملیاتی بودم...

 


شلمچه


ادامه مطلب ...


نظرات (0)
دو شنبه 2 آبان 1390برچسب:, :: 21:30 ::  نويسنده : علیرضا

و این قطعه از زمین را در هیچ کجای دنیا به این مظلومی نمی‌یابید.

 

 

این قطعه از بهشت، کنجی از گلزار شهدای شهیدآباد دزفول قرار دارد که اکنون غریب و خاک آلود روزگار می‌گذراند و اگر این قطعه از زمین در هر کجای دنیا می‌بود، به عنوان بزرگ‌ترین سند تاریخ مظلومیت آن ملت، به بهترین شیوه حفظ و حراست می‌شد و این قطعه امروز در نهایت کم لطفی متولیان امر بیشتر شبیه زباله دان است تا قطعه‌ای از بهشت.

 

یک گلزار شهدای متفاوت /عکس


 



ادامه مطلب ...


نظرات (0)
یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:, :: 21:4 ::  نويسنده : علیرضا

«هویزه»؛ نامی که باید دو بار در تقویم ایران حک شود

 

شهری كه دوبار اشغال شد


 نام «هویزه» را می توان دو بار در تقویم ایران یکی در 10 مهرماه و دیگری 18 اردیبهشت جست چراکه هویزه در طول جنگ تحمیلی در دو مرحله به اشغال رژیم بعث عراق درآمد.

 




ادامه مطلب ...


نظرات (0)
یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:, :: 20:35 ::  نويسنده : علیرضا

سمَت مهم نیست؛همه مثل همیم!

 از مجموعه خدمت از ماست(قسمت سوم)

برای مشاهده قسمت های قبل اینجا و اینجا کلیک کنید.

******

شهید مهدی باکری

با ستون پیاده بود. در دامنه ی کوه داشت پیاده می رفت.

رفتم نگه داشتم و ازش خواستم سوار ماشین شود.

گفت: «من و این بچه ها ماشین نداریم. همه مان باید با هم این سراشیبی را برویم.

اگر این ها دیر رسیدند، من هم باید دیر برسم.»

گفتم:

«آخر شما بالاخره مسئولیت دارید. بفرمایید بالا تا زودتر به محل هماهنگی برسیم.»

گفت: «نه، لازم نیست!

خدا خودش قوت می دهد و کمک می کند.»(1)

*****
احمد متوسلیان

پرستار به صورت رنگ پریده و لب های ترک خورده

مجروح نگاه کرد و بعد به پاهای زخمی اش.

گفت: «برادر! اجازه بدهید داروی بی هوشی تزریق کنم.

این طوری کمتر درد می کشید.»

ناله کرد.

«نه خواهر!

بی هوشم نکن!

دارویت را نگهدار برای آن هایی که زخم های عمیق تری دارند.»(2)

*****

چهار نفر بودیم. منتظر ایستاده بودیم کنار جاده.

یک ماشین تویوتا آمد.

مهندس بود و برادرش.

آنها هم می رفتند سایت موشکی.

دو نفر جلو سوار شدند و دو نفر هم رفتیم عقب!

ده پانزده کیلومتر بعد باران گرفت.

خیس شده بودیم زیر باران.

شانس مان را لعنت می کردیم.

گفتیم: «آنها در جای گرم نشسته اند و از حال ما بی خبر.»

ماشین ایستاد.

مهندس و یکی از بچه ها پیاده شدند.

مهندس گفت: «شما بروید جلو! ما می آییم عقب.

ما تعارف کردیم.

مهندس گفت: «من از روی ساعت زمان گرفتم، الان دقیقا مسیر نصفه شده است.

حالا نوبت ماست.(3)

 

پانوشت:

1-مهدی باکری

2-احمد متوسلیان

3-مهندس حسن آغاسی زاده



نظرات (0)
شنبه 30 مهر 1390برچسب:, :: 20:53 ::  نويسنده : علیرضا
روزی در خواب دیدم که سیدی آمد و دستی به شانه‌ام کشید و گفت: اگر می‌خواهی خوب شوی، از زیر «عَلَم» رد شو!

 


 

شهید «آلفرد گبری»


ادامه مطلب ...


نظرات (0)
شنبه 30 مهر 1390برچسب:, :: 20:48 ::  نويسنده : علیرضا

ناگفته هایی از "خونین شهر" به مناسبت بیست و هشتمین سالروز آزادی

 


 

 

در اوایل سال 1366 نخستین حمله با گاز عصبی سارین در خرمشهر توسط موشکهای کاتیوشا (MRLS) صورت گرفت. اورژانس شیمیایی خرمشهر پذیرای حدود 70 مصدوم شیمیایی بود که اکثراً مربوط به گلوله های توپ گازهای اعصاب بوده و اکثرآنها در نزدیکی مسجد جامع خرمشهر اصابت کرده بودند.

 


 

 

اولین کاربرد گاز اعصاب در خرمشهر


ادامه مطلب ...


نظرات (0)
شنبه 30 مهر 1390برچسب:, :: 20:38 ::  نويسنده : علیرضا

پدری که پس از شهادت برنامه امتحانی دخترش را امضا کرد

 

امضای شهید پای کارنامه فرزندش


 

خانم ناظم از راه رسید و برنامه امتحانی ثلث دوم را به من داد، در غیاب من همه بچه ها برنامه امتحانی شان را گرفته بودند و فقط من مانده بودم، ناظم از من خواست که حتما اولیایم آن را امضا کنند و فردا ببرم، به فکر فرورفتم چه کسی آن را برایم امضا کند

 




ادامه مطلب ...


نظرات (0)
شنبه 30 مهر 1390برچسب:, :: 20:33 ::  نويسنده : علیرضا

کیف را در آوردیم و داخل آن را بازرسى کردم. یک عکس پسر بچه سه چهارساله، یک عکس دختر بچه دو ساله، یک عکس طلق شده  از صدام، یک آدرس و شماره تلفن و دوبرگ کاغذ استنسیل که پشت و روى آن را با خودکار و به خط عربى نوشته بود.

 


 

شهادت سرباز عراقی در دفاع مقدس


ادامه مطلب ...


نظرات (0)
شنبه 30 مهر 1390برچسب:, :: 20:24 ::  نويسنده : علیرضا

شهدای والفجر هشت را به صحن مسجد امام آورده بودند تا از آنجا به سوی جایگاه ابدی تشییع شوند. حاج قاسم با دست به یک یک شهدا اشاره می کرد و می گفت: «مادر شهید دیندار، مادر شهید یوسف اللهی، مادر شهید هندوزاده، درباره ی نصراللهی چه بگویم که مادر ندارد ... !»

 

این جمله اشک آلود و صمیمی، یک آن مظلومیت محمد را پیش چشم ها عریان کرد

 

12 خاطره از شهیدی در فاو




ادامه مطلب ...


نظرات (0)
شنبه 30 مهر 1390برچسب:, :: 20:14 ::  نويسنده : علیرضا

عملیات‌های متعددی را فرماندهی کرده بود اما آن شب در سنگر محقرانه با ما بر سر یک سفره نشسته بود. لطیفه می گفت و گاهی خاطرات

آخرین لبخند فرمانده

عملیات گذشته را تعریف می کرد



ادامه مطلب ...


نظرات (0)
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاشقان شهدا و آدرس asheghanshohada.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 42
بازدید هفته : 117
بازدید ماه : 121
بازدید کل : 90911
تعداد مطالب : 80
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 2

<-PollName->

<-PollItems->

 
 
 
چت روم فارسی